همه‌ی نوشته‌های غلامرضا صابری تبریزی

حکایت روباه و انگور

Fox_and_grapes_Milo_Winter

روزی یک روباه تشنه و گرسنه به یک بوته انگور رسید. روباه سعی کرد یک خوشه انگور بچیند و بخورد؛ اما هرچه سعی کرد نتوانست! پس از کمی تلاش خسته شد، دست از تلاش کشید و رفت. در راه روباه برای دلداری با خود می گفت انگورها حتما ترش بودند و من نیازی به انگور ترش ندارم!

حکایت روباه و انگور حکایت افرادی است که با حقیقت مواجه می شوند اما چون این حقیقت با باورهای فعلی آنها در تضاد است مجبورند به نحوی برای راحت کردن خیال خود بهانه تراشی کنند.

مولانا

حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو

هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو

رو سینــه را چـون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو  پیمانــه شـو

باید  کـــه  جملــه  جــان  شــوی  تا  لایق  جانان  شوی
گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو…

پاسخ – یادگیری زبان فنی

qa

یکی از دوستان در قسمت نظرات پرسیده بودند آیا می توان زبان انگلیسی را با یک گرایش خاص آموخت. برای مثال یادگیری زبان انگلیسی با گرایش کامپیوتر یا الکترونیک.

به طور کلی یادگیری هر زبانی جنبه های متفاوتی دارد. این جنبه ها عبارتند از:

۱- فهم کلمات در صورت شنیدن  (Listening)
۲- خواندن (Reading)
۳- نوشتن (Writing)
۴-صحبت کردن (Speaking)

یادگیری یکی از این جنبه ها بدون دیگری ممکن است؛ اما استفاده از زبان را محدود می کند. برای مثال کسی که  می تواند به یک زبان خاص صحبت کند اما توانایی نوشتن به آن زبان را ندارد. علاوه بر این خواندن و فهم هر زبان نیازمند آگاهی از دستور آن زبان (Grammar) و دایره لغات آن (Vocabulary) است. در یادگیری تمامی موارد فوق دستور زبان ثابت است. یعنی باید به نحوی دستور زبان را یاد بگیرید. اما لغات را می توان کم یا زیاد آموخت. برای مثال دایره لغات فنی مورد استفاده در حوزه کامپیوتر یا الکترونیک و …

بنابراین می توان زبان انگلیسی را با یک گرایش خاص آموخت. اما به هر حال باید مواردی نظیر حروف الفبا، دستور زبان و مجموعه ای چند هزارتایی از لغات ابتدایی از جمله افعال و حروف ربط را یاد بگیرید.

البته یادگیری این موارد دشوار نیست و تنها نیازمند زمان، مطالعه صحیح و منظم و پشت کار است.

جاه طلبی در محیط کار

Social Climbing

مدیریت تیم های IT امری است بسیار حساس که نیازمند دانش، تجربه و تخصص است. امروزه افراد بسیاری که دارای فاکتورهای لازم برای مدیریت نیستند و می خواهند از مزایای این سمت استفاده کنند؛ به جای کسب مهارت های لازم از روش های دیگری استفاده می کنند. در این مقاله به بررسی یکی از این روش ها می پردازم.

یکی از رفتارهای بسیار زننده و مخربی که در بسیاری از محیط های کاری IT مشاهده کرده و می کنم جاه طلبی (Social Climbing) است. عموما به همراه این جاه طلبی نوعی فرهنگ نوکیسه گی(Parvenu) ، عدم تخصص و تجربه، خود برتر بینی و تمایل به کسب سمت مدیریتی هم وجود دارد. در این پست به طور مختصر به بررسی این رفتار و راه های خنثی کردن اثر آن می پردازم.

اما جاه طلبی یعنی چه؟ در لغت نامه دهخدا در تعریف این واژه چنین آمده:

جاه طلب به شخصی اطلاق می شود که برای رسیدن به مقام به هر کار یاهر چیزی تن در دهد.

طبق تعریف فرد جاه طلب بیشتر قدرت مدار است یعنی سعی می کند با استفاده از هر روشی به مقصود خود برسد. این تکیه بر قدرت موجب می شود این فرد زحمات افراد دیگر  را بی ارزش نشان داده و کارهای خود را بزرگ نشان دهد. چنین فردی هیچ ترسی از نابود کردن زحمات سایرین ندارد. اگر به مقامی برسد با زیردستان خود رفتاری قلدرانه دارد و سعی می کند با ایجاد تفرقه به آنها مدیریت کند.

توجه داشته باشید که فرد جاه طلب انگیزه زیادی برای رسیدن به هدف خود دارد. این انگیزه در محیط های کاری عموما کسب سمت های بالاتر شغلی، یا به عبارت دیگر ره صد ساله را یک شبه پیمودن، و استفاده از مزایای آن است.

طی سالهای اخیر که در محیط های کاری IT متفاوتی حضور داشته ام چنین افرادی را به کرات دیده ام. عجیب ترین نکته در زمان مشاهده چنین رفتارهایی سکوت دیگران در مقابل این افراد است! این سکوت باعث پیشرفت این افراد می شود و حال آنکه پیشرفت چنین انسان هایی باعث هر چه بدتر شدن محیط کار می شود.

به نظر من استفاده از ترفندهای زیر می تواند در خنثی کردن اثر این رفتار موثر باشد:

  1. عدم استفاده از مدیرانی که به تازگی تازه فارغ التحصیل شده اند (به خصوص در رشته هایی مانند مهندسی صنایع). البته همیشه استثناء وجود دارد اما در کل بهتر است از افراد تازه کار در سمت های مدیریتی استفاده نشود.
  2. ایجاد شفافیت در محیط کار
  3. حفظ اتحاد میان کارکنان
  4.  گزارش چنین رفتارهایی بوسیله کارکنان به مدیریت سطح بالای مجموعه

یک جامعه، هر چند کوچک، نباید اتحاد خود را از دست بدهد. از دست رفتن اتحاد و همبستگی در یک جامعه تنها فرصتی است برای سودجویان. سودجویانی که هیچ اهمیتی به سایرین نمی دهند و همه را ابزاری برای رسیدن به منافع خود می بینند.

پراگماتیسم و TDD

سیکل عمومی برنامه نویسی آزمون محور

چند روز پیش در طول یک گپ و گفت بسیار کوتاه در مورد  برنامه نویسی آزمون محور (Test Driven Development)، که بیشتر حول  مزایای استفاده از تست کیس‏ ها (Test Case) می چرخید؛ یکی از دوستان مطلب جالبی رو مطرح کرد. صحبت این دوست عزیز در مورد عملی بودن استفاده از برنامه نویسی آزمون محور و بحث های موجود در این حوزه بود. مسلما نمی توان یک نسخه را برای هر بیماری تجویز کرد؛ اما نکته ای در این زمینه به فکرم رسید که شاید ذکر اون خالی از لطف نباشه. برای بررسی این نکته ابتدا باید کمی در مورد فلسفه صحبت کنیم.

در فلسفه به مطالعه ماهیت واقعیت (Reality) اصطلاحا هستی شناسی (Ontology) می گویند. ماهیت واقعیت را در علوم اجتماعی می توان به سه دسته تقسیم کرد (این دسته بندی ها تا حد امکان ساده شده اند):

  • عینیت گرایی (Objectivism): عینیت گرایان معتقدند واقعیت مستقل از ذهن وجود دارد.
  • ساخت گرایی (Constructivism): ساخت گرایان معتقدند واقعیتی مستقل از ذهن وجود ندارد و آنچه ما به عنوان واقعیت می شناسیم ساخته ذهن بشر است.
  • عمل گرایی (Pragmatism): عمل گرایان معتقدند دیدگاه های مختلف تا زمانی مفیدند که ما بتوانیم از آنها در عمل استفاده کنیم.

اما هستی شناسی در علوم اجتماعی چه ارتباطی با برنامه نویسی آزمون محور دارد؟ در پاسخ به این سوال باید بگویم همواره بحث های زیادی در زمینه استفاده از متدولوژی های مختلف وجود دارد. پاسخ ما به این بحث ها به جهت گیری فلسفی ما باز می گردد. به شخصه اعتقاد دارم همواره انعطاف پذیری و رویکردی عمل گرایانه در علوم مهندسی می تواند بسیار مفید باشد. زیرا نظریه ها، متدولوژی ها و ابزارآلات مهندسی هیچ کدام وحی منزل نیستند. در این میان رویکردی عمل گرایانه به ما کمک می کند بهترین روش های هر حوزه را بر حسب نیازمان مورد استفاده قرار دهیم!

مستند ظهور و تئوری توطئه

Conspiracy theory

در سال ۱۳۸۹ در وبلاگ قدیمی ام مطلبی نوشته بودم در مورد مستندی به نام ظهور (The Arrivals). در اون زمان این مستند تازه داشت دست به دست می چرخید و از طریق یکی از دوستان به دست من هم رسید. در آن زمان که ۲۲ سال داشتم و هنوز دانشجو بودم در شرح این مستند در وبلاگم (که مخاطبانش دانشجویان دانشگاهمون بودند)   نوشتم:

  “در اين مستند خيلي جالب در مورد فراماسونري (Freemasonry)، ايليومناتي (Illuminati)، دجال آخرالزمان (Dajjal) و خيلي موارد ديگه به صورت علمي و با دلايل قاطع بحث شده بود. مستند از نظر علمي در سطح خيلي خوبي قرار داشت به طوريكه من تا به حال نمونه اين مستند رو كه با اين دقت و ظرافت به موشكافي چنين مباحثي بپردازه نديده بودم”

چند روز پیش به طور تصادفی به مطلب مذکور که خودم نوشته بودم برخوردم. باید اعتراف کنم در آن زمان اشتباه می کردم و بیشتر موارد ذکر شده در این مستند به طور قاطع و با دلایل صحیحی مورد بررسی قرار نگرفته اند. مطالب مذکور در این مستند تنها مجموعه ای تئوری توطئه و  حاصل تخیل سازندگان این مجموعه اند.

اما تئوری توطئه (Conspiracy Theory) چیست؟ طبق تعریف موجود در ویکی پدیا:

“تئوری توطئه یا توهم توطئه اصطلاحی است که در ابتدا، وصفی برای هر ادعای دسیسه‌گری بود. با این وجود، امروزه، تئوری توطئه فقط در این معنا به کار می‌رود: تئوری‌ای که رویدادی کنونی یا تاریخی را نتیجهٔ نقشهٔ مخفیانهٔ گروهی دسیسه گر (عموماً قدرتمند) می داند.”

اما چگونه یک تئوری توطئه ساخته می شود؟ روش استدلالی مورد استفاده در تئوری های توطئه روشی است به نام استدلال معکوس (Abductive Reasoning). این روش اولین بار بوسیله فیلسوف بزرگ آمریکایی چارلز سندرز پیرس تعریف شد. طبق این تعریف  ابتدا واقعه  C مشاهده می شود اما اگر A درست بود C اهمیت بسزایی داشت؛ بنابراین احتمالا A درست است!  بهتر است با مثالی چگونگی کارکرد این روش را بررسی کنیم:

فرض کنید در حیاط منزل چمن ها خیس هستند(واقعه C). اگر دیشب باران آمده باشد خیس بودن چمن ها عادی است(A). پس می توان گفت دیشب باران آمده است.

اما ممکن است کسی چمن ها را خیس کرده باشد! همان طور که مشاهده می کنید در استدلال معکوس دلیل قاطع و محکمی برای توضیح واقعه مشاهده شده وجود ندارد. در این حالت سعی می کنیم بهترین توضیح را برای واقعه مربوطه ارائه دهیم.

اما آیا استفاده از این روش باعث بی اعتبار شدن تئوری های توطئه می شود؟ خیر! نامعتبر بودن تئوری های توطئه به دلیل استفاده از استدلال معکوس نیست بلکه به علت روش استفاده از این نوع استدلال است. ویژگی های بارز تمامی تئوری های توطئه عبارتند از:

در تئوری های توطئه تنها مواردی که منجر به تایید نظریه مولف می شوند ارائه شده و موارد متناقض از دید مخاطب پنهان می مانند. در این حالت از نقل قول ناقص یا گلچین کردن به شدت استفاده می شود. یعنی فقط نتایج مطلوب و مورد نظر مولفین ارائه می شوند. به علاوه مولف سعی می کند تفسیرهای شخصی خود را بدون ذکر هیچ منبعی حقیقت جلوه داده و توضیحات دیگر موجود برای واقعه مشاهده شده را سرپوش گذاری های دولت یا یک گروه قدرتمند وانمود کند. در نتیجه تئوری های توطئه در همین سطح باقی می مانند؛ در سطح یک توهم. توهم یک توطئه!

امیدوارم مطالعه این مطلب اندکی در درک بهتر ماهیت تئوری های توطئه و بررسی دقیق تر و موشکافانه تر مسائل به شما عزیزان کمک کند. شخصا پس از دیدن مستند The Arrivals مدت زمان زیادی رو صرف بررسی صحت مطالب ارائه شده در آن کردم و اکثر موارد فوق رو در طول این بررسی ها متوجه شدم. امیدوارم مورد استفاده شما هم قرار بگیره.

ترانه زیبای Je t’aime

می تونید در ادامه آهنگ Je t’aime با اجرای بسیار زیبای لارا فابیان (Lara Fabian) رو دانلود کنید. این ترانه به زبان فرانسوی اجرا شده و می تونید ترجمه انگلیسی اون رو هم اینجا مطالعه کنید. امیدوارم از گوش کردن به این موسیقی زیبا لذت ببرین.

دانلود فایل موسیقی

گفته بودند و باز یادم رفت – سید مهدی موسوی

اتّفاق است اینکه با یک شعر، آنکه با یک نگاه می افتد

می زند زل به «چشم» غمگینی… و به روز «سیاه» می افتد

 

سال ها حوض بی سر و پایی فکرهای بدون شرحی داشت

حال روی جنازه ی سنگیش روزها عکس ماه می افتد!

 

هوس و عشق از ازل با هم دشمنان همیشگی بودند

بعد تو آمدی و دنیا دید: عشق هم به گناه می افتد

 

خواستم انتهای غم باشی، شعر خواندم که عاشقم باشی

گفته بودند و باز یادم رفت: چاهکن توی چاه می افتد!

 

عشق مثل دونده ای گیج است، گاه در راه مانده می بازد

گاه هم پشت خطّ پایانی توی یک پرتگاه می افتد

 

دست می لرزد از… نمی داند! عقل شک می کند به بودنِ خویش

من منم! تو تویی! تو، من، من، تو… بعد به اشتباه می افتد!!

 

مثل کابوس دردناکی که شخصیت های واقعی دارد

می رود سمت ِ … دور می گردد، می دود سوی ِ … آه! می افتد

 

زندگی ایستگاه غمگینی ست اوّل جاده های خیس جهان

چمدانی که منتظر مانده، اتوبوسی که راه می افتد

قضاوت و برچسب زدن در روان شناسی اجتماعی

هر روز در جامعه با افراد بسیاری رو به رو شده و می شویم. در این مواجه ها اغلب به خود اجازه قضاوت و برچسب زنی می دهیم. مثلا فلان شخص معتاد است یا بهمانی گداست! در اینجا سوالی مطرح می شود و آن هم این است که آیا می توان صرفا با توجه به ویژگی های شخصیتی در مورد کسی قضاوت کرد؟ پاسخ این سوال خیر است! اما چرا؟ در روان شناسی اجتماعی (Social Psychology) به قضاوت در مورد افراد تنها با توجه به ویژگی های شخصیتی آنها خطای بنیادی برچسب زدن (Fundamental Attribution Error) می گویند. این خطای بنیادی باعث می شود افراد قضاوت کننده شرایط محیطی فرد را در نظر نگیرند. حال آنکه شرایط محیطی نقش بسیار مهمی در واکنش افراد دارد. برای مثال فردی را فرض کنید که در خانواده ای بسیار فقیر زندگی می کند و پدر و مادرش اعتیاد دارند. این فرد امکان تحصیل ندارد (و حتی اگر هم داشته باشد جامعه و هم مدرسه ای ها همواره او را به خاطر شرایطش سرزنش می کنند و این خود باعث سرخوردگی او می شود). چنین فردی حتی ممکن است لباس و غذای مناسب نداشته باشد! در این حالت چگونه می توان از او انتظار تصمیمی درست داشت؟ توجه داشته باشید بر اساس تصادفی بودن توزیع افراد در اقشار مختلف جامعه این فرد ممکن بود من یا شما باشیم.  

پیشنهاد می کنم دفعه بعد که خواستید در مورد کسی قضاوت کنید این مطلب را بیاد آورید و شرایط آن را هم در نظر بگیرید.