معادله استرس

اخیرا کتابی خواندم به نام The Stress Equation اثر Marcus Lagre که در سال ۲۰۲۴ چاپ شده. کتاب به بررسی استرس در شرکت های نرم افزاری می پردازد. رویکرد نویسنده به مقوله استرس در سازمان ها یک رویکرد سیستمی است (در مقابل رویکرد فرد محور). کتاب نکات جالبی دارد که برخی از آنها تجربه خود نویسنده هستند. در ادامه نکاتی که به نظرم مهم آمده اند را آورده ام.

اما، قبل از شروع بد نیست استرس را تعریف کنیم. اتکینسون و هیلگارد استرس را تجربه رویدادهایی می دانند که فرد حس می کند برای سلامت جسمی یا روانی اش خطر آفرین هستند. به این تجربه، استرس و به رویدادهایی که این تجربه را برای ما ایجاد می کنند استرسور می گویند. اما برویم سراغ کتاب.

کتاب بحثش را با یک مسئله شروع می کند: در دنیای امروز نگاه به استرس در سازمان ها بیشتر متمرکز بر فرد است و در نتیجه راه حل های این مسئله هم عموما راه حل های درمانی هستند (در مقابل راه حل های پیشگیرانه). به عبارت دیگر، ما استرس را ضعف فرد میدانیم (نه سیستم) و اجازه میدهیم فرد دچار استرس بشود و این استرس بر سلامتی اش اثر منفی بگذارد و وقتی کار از کار گذشت او را پیش تراپیست میفرستیم تا راهبردهای مقابله با استرس (Coping strategies) را به شخص یاد بدهد. این کار مثل این است که وقتی آجری به سر کارگر خورد و کار از کار گذشت یک کلاه ایمنی به او بدهیم.

در مقابل این نگاه می توانیم استرس را یک مشکل سیستمی ببینیم. از خودمان بپرسیم سیستم چه ویژگی هایی دارد که افراد را آنقدر دچار استرس می کند که به مرز فروپاشی روانی میرسند و تراپیست لازم میشوند؟ برای بررسی مشکلات سیستم نویسنده یک معادله می سازد :

استرس مساوی است با فشار ضرب در پیچیدگی تقسیم بر امنیت
استرس مساوی است با فشار ضرب در پیچیدگی تقسیم بر امنیت

به این نکته توجه داشته باشید که هدف نویسنده از ارائه معادله بالا ارائه ابزاری جهت صحبت درباره متغیرهای مختلف تاثیرگذار بر استرس در سازمان است و نه عددگذاری در آن.

در معادله بالا استرس در سازمان سه مولفه اصلی دارد:

  1. فشار (Pressure): فاکتورهای متعددی بر فشار تاثیر دارند. برخی از این فاکتورها عبارتند از:
    1. حجم کارهایی که باید انجام دهیم
    2. زمانی که برای انجام کارها داریم
    3. نحوه اولویت بندی کارها: اگر همه چیز اولویت داشته باشد احساس فشار می کنیم چون باید حجم زیادی کار را در مدت زمان مشخصی انجام دهیم
  2. پیچیدگی (Complexity): پیچیدگی کارها در سازمان دو فاکتور مهم و تعیین کننده دارد:
    1. بار شناختی (Cognitive load): به اقلام اطلاعاتی که باید برای انجام یک کار مشخص به صورت فعال به خاطر داشته باشیم بار شناختی می گویند. هر چه تعداد این اقلام بیشتر باشد بار شناختی مان بیشتر است
    2. ساختار سازمان: سازمانی را در نظر بگیرید که با روال های معمول آن نمی توان کاری را پیش بُرد یا تعداد نقش ها آنقدر در آن زیاد است که برای هر کاری باید با آدمهای زیادی جلسه داشته باشید. این ویژگی ها باعث افزایش پیچیدگی می شود
  3. امنیت (Security): امنیت عموما حاصل فرهنگ سازمان است. اینکه ما چقدر سعی در کم کردن موقعیت های سمی، افراد سمی، رقابت و کشمکش (Conflict) در سازمان داریم

به طور کلی این سه متغیر برهم اثر دارند. افزایش فشار باعث می شود موقع انجام کارها میان بُرها را انتخاب کنیم. میان بُرها خود باعث افزایش پیچیدگی می شوند و پیچیدگی مشکلات کیفیت محصول به بار می آورد. که این مشکلات خود باعث افزایش فشار می شوند. به علاوه پیچیدگی زیاد خود باعث کاهش احساس امنیت می شود.

اما آیا باید همواره به دنبال کاهش پیچیدگی و فشار باشیم؟ خیر. هر کدام از این متغیرها یک مقدار بهینه دارد. مثلا اگر فشار کاری وجود نداشته باشد حوصله مان سر می رود و دائم کار امروز را به فردا می اندازیم. به علاوه، اگر کارمان به اندازه کافی پیچیده نباشد احساس می کنیم بی ارزش است و باید خودکارسازی شود.

در نهایت هر سازمانی باید به دنبال پیدا کردن مقادیر مناسب برای هر کدام از این متغیرها باشد تا استرس را در سطحی که برای اعضای آن سازمان قابل پذیرش است نگاه دارد. مسلما مدلی که نویسنده ارائه می کند خالی از ایراد نیست و می توان انتقادات متعددی بر آن وارد کرد. اما به نظرم به عنوان ابزاری برای بررسی استرس به عنوان یک مشکل سیستمی جالب است و می توانیم موقع طراحی سازمان نیم نگاهی به آن داشته باشیم.

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

مولانا

 

هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند

چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند

به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟

هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

چاپ کتاب شبکه عصبی خود را بسازید

 

امروز چاپ اول کتاب “شبکه عصبی خود را بسازید: مقدمه ای بر مفاهیم، ریاضیات و ساخت شبکه های عصبی با پایتون” به بازار آمد. این اثر ترجمه Make Your Own Neural Network نوشته طارق رشید است و از نظر بنده یکی از بهترین منابع برای شروع یادگیری شبکه های عصبی برای مبتدیان به حساب می آید. کتاب پیش نیاز خاصی ندارد و حتی زبان پایتون را هم به حد کفایت به مخاطب می آموزد.

کتاب را نشر دانشگاهی کیان چاپ کرده. از آنجا که امکان چاپ رنگی وجود نداشت، انتشارات نسخه تمام رنگی و الکترونیکی کتاب را همراه نسخه چاپی به صورت رایگان از طریق پلتفرم فیدیبو در اختیار مخاطبان قرار می دهد. برای دریافت نسخه الکترونیکی تمام رنگی دستورالعمل های داخل کتاب را مطالعه کنید. می توانید نسخه چاپی و الکترونیکی را از طریق دو لینک زیر خریداری کنید:

خرید نسخه چاپی کتاب + نسخه الکترونیکی رایگان از نشر دانشگاهی کیان

خرید نسخه الکترونیکی کتاب از فیدیبو

امیدوارم مفید واقع شود.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

چاپ هشتم کتاب برنامه‌نویسی با پایتون

تصویر جلد کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳ ترجمه غلامرضا صابری تبریزی

چاپ هشتم کتاب برنامه نویسی با پایتون هم به بازار آمد. نام دقیق این اثر «برنامه نویسی با پایتون ۳» است. چاپ اول این کتاب (همون طور که در این پست) توضیح دادم سال ۱۳۹۳ به بازار ارائه شد، و «برنامه نویسی با پایتون» نام داشت. با به روز شدن نسخه اصلی کتاب، و ترجمه اون انتشارات تصمیم گرفت اسم ویرایش دوم و چاپ سوم کتاب را به «برنامه نویسی با پایتون ۳» تغییر دهد. چاپ هشتم این کتاب هم با همین نام به بازار ارائه شده است (چاپ هشتم با احتساب دو بار چاپ شدن ویرایش اول و ششمین چاپ ویرایش دوم کتاب). امیدوارم مفید واقع بشه. می تونید کتاب رو به صورت آنلاین از نشر دانشگاهی کیان سفارش بدین. به علاوه میتوانید نسخه الکترونیکی کتاب رو هم از وب سایت فیدیبو خریداری کنید.

مطالعه رایگان یک فصل از کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

درخت

 

دانه از آن زمان كه در خاك است
با دلش آفتاب ادراك است

سرگذشتِ درخت می‌داند
رقم ِسرنوشته می‌خواند

گرچه با رقص و ناز در چمن است
سرنوشت ِ درخت، سوختن است…

آن درختِ کُهن منم كه زمان
بر سرم راند بس بهار و خزان

دست و دامن تُهی و پا در بند
سر كشیدم به آسمانِ بلند.‌

شبم از بی‌ستارگی، شبِ گور
در دلم پرتو ِ ستاره‌ی دور

آذرخشم گَهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت

بر سرم آشیانه بست كلاغ
آسمان، تیره گشت چون َپر ِ زاغ

مرغ ِ شبخوان كه با دلم می‌خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند…

آهوان، گم شدند در شبِ دشت
آه از آن رفتگان ِ بی ‌برگشت

گر نه گل دادم و بر آوردم
بر سری چند سایه گُستردم

دست هیزم شكن فرود آمد
در دل ِهیمه بوی دود آمد

كُنده‌ی پیر ِ آتش اندیشم
آرزومند ِ آتش ِ خویشم…

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

کار عاطفی، مدلهای رشد اخلاقی و اسکرام

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند، قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است – محمد تقی بهار

یکی از مباحث روان شناسی رشد (Developmental Psychology) مدل های رشد اخلاقیات در افراد است. یکی از مدلهای مطرح در این زمینه مدل پیاژه (Jean Piaget) است. پیاژه از اولین روان شناسهایی بود که به بررسی فرآیند رشد شناختی و اخلاقی افراد پرداخت. او باور داشت درجه رشد شناختی فرد بر قضاوتهای اخلاقی او موثر است. از نظر پیاژه فرآیند رشد اخلاقی چهار مرحله دارد:

  1. پیش از پنج سالگی بچه ها موقع بازی سایرین را در نظر نمیگیرند و اگر قاعده و قانون خاصی را رعایت کنند صرفا جهت پیشبرد اهداف خودشان است
  2. با شروع پنج سالگی کودک یاد میگیرد که باید مجموعه قوانینی را رعایت کند. در این مرحله، این قوانین در نظر کودک وحی منزل هستند و نمی توان آنها را تغییر داد. در این مرحله بچه ها بیشتر بر اساس نتایج یک کار در مورد آن قضاوت می کنند و نه نیت آن
  3. در مرحله بعدی توسعه اخلاقی کودک یاد میگیرد قوانینی که باید رعایت کند وحی منزل نبوده و قواعد اجتماعی هستند که در صورت توافق اعضای گروه یا جامعه می توان آنها را تغییر داد. در این مرحله افراد نیت کارها را هم در نظر میگیرند
  4. در مرحله آخر فرآیند رشد اخلاقی فرد می تواند درباره موقعیت هایی که تا به حال با آنها مواجه نشده هم قواعد اخلاقی بسازد و درباره قواعد اخلاقی استدلال کند و عواقب اجتماعی تصمیماتش را در نظر میگیرد

علاوه بر مدل رشد اخلاقی پیاژه می توان مدل لارنس کولبرگ (Lawrence Kohlberg) را هم در نظر گرفت. در مدل کولبرگ فرآیند رشد اخلاقی به سه مرحله کلی تقسیم می شود:

  1. مرحله پیش قراردادی (Pre-Conventional Stage): در این مرحله فرد قوانین اخلاقی را تنها برای اجتناب از تنبیه شدن و به دست آوردن جایزه دنبال می کند. در این مرحله، اخلاق اصطلاحا با مکانیزمهای بیرونی (پاداش و تنبیه) کنترل می شود و فرد در رعایت قوانین اخلاقی فقط منفعت خودش را در نظر میگیرد
  2. مرحله قراردادی (Conventional Stage): در این مرحله تمرکز از منفعت طلبی بر رابطه با سایرین قرار میگیرد. فرد قوانینی که توسط مدرسه، پدر، مادر و دولت وضع شده اند را رعایت می کند تا مورد تایید آنها واقع شود و بقیه او را انسان خوب و شایسته ای بدانند
  3. مرحله پسا قراردادی (Post-Conventional Stage): در این مرحله فرد می تواند درباره قواعد اخلاقی استدلال کند و موقع تصمیم گیری می تواند از زاویه دید بقیه هم به قضایا بنگرد و نفع و ضرر بقیه را هم در نظر بگیرد

اما شاید بپرسید مدلهای اخلاقی چه ارتباطی با اسکرام و کار تیمی دارند؟ به نظر من یکی از مهمترین ویژگی های افرادی که می توانند کار تیمی انجام دهند اخلاق است. متاسفانه در جامعه امروز بی اخلاقی چنان ارزشمند شده که گاهی در سازمانها افرادی میبینم که در رعایت قواعد و قوانین اخلاقی در مرحله اول مدل پیاژه یا کولبرگ هستند و هیچ تمایلی هم به تغییر ندارند. این افراد در انجام کارهایشان فقط نفع خود را در نظر میگیرند و به منفعت سایر اعضای تیم و سازمان هیچ توجهی ندارند. متاسفانه عموما تنها روش تغییر این افراد تشویق و تنبیه های بچه گانه است چون تنها چیزی که منفعتشان را به خطر می اندازد و آنها را از حریم امنشان خارج می کند همین تنبیه و تشویق هاست! اینکه چرا این افراد چنین شده اند از حوصله این بحث خارج است و می تواند علل مختلفی داشته باشد.

اما ارتباط همه اینها با کار عاطفی (Emotional Labor) چیست؟ انجام بعضی کارها مثل کار تیمی، مدیریت تیم، ارتباط با مشتری، مالکیت محصول و اسکرام مستر بودن علاوه بر توانایی های فنی نیازمند کنترل عواطف و احساسات است. به این کنترل عواطف و احساسات حین انجام کار اصطلاحا کار عاطفی می گویند. اما این کنترل عواطف و احساسات وقتی با بی اخلاقی مواجهیم بسیار دشوار می شود. به خصوص اگر این بی اخلاقی ها دائما تکرار شوند. برای مثال، فرض کنید هم تیمی تان هیچ وقت به موقع سر جلسات حاضر نمی شود و همواره هم بهانه ای برای این کار دارد. یکبار کلاس دارد، یکبار دادگاه دارد، یکبار فرزندش بیمار است، بارها مادربزرگش فوت می کند و همه این اتفاقات دقیقا در زمان برگزاری جلسات می افتند. یا فرض کنید هم تیمی به شدت پر ادعایی دارید که حتی نمی تواند یک سند را به درستی بخواند اما دائم از توانایی های فنی اش میگوید و کارهایش را هم درست انجام نمی دهد و همه کارهایش به عهده شماست. متاسفانه در تیم های نرم افزاری نمونه های این عزیزان کم نیستند. چنین بی اخلاقی هایی فشار کار عاطفی اعضای تیم را افزایش می دهد و در بلند مدت باعث فرسایشی شدن کارها می شود. امیدوارم همواره در تصمیم هایمان سایرین را هم در نظر بگیریم و با اخلاق باشیم.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

 

 

حافظ

دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت

یا رب مگیرش ار چه دلِ چون کبوترم
افکند و کُشت و عزتِ صیدِ حرم نداشت

بر من جفا ز بختِ من آمد وگرنه یار
حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کَرَم نداشت

با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت، هیچ کَسَش محترم نداشت

ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکارِ ما مَکُن که چنین جام، جم نداشت

هر راهرو که ره به حریمِ درش نبرد
مسکین بُرید وادی و ره در حرم نداشت

حافظ بِبَر تو گویِ فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

اندرباب شخصیت، آزمونهای فرافکن و مصاحبه های فنی

در جلسات مصاحبه بارها دیده ام مصاحبه کننده ها سعی می کنند با پرسیدن سوالاتی مبهم از مصاحبه شونده جنبه های شخصیتی او را بررسی کنند. همیشه دوست داشتم میزان کارایی این روشها و چگونگی کارکرد آنها را یاد بگیرم. در این پست خلاصه آنچه در این باره خواندم را آورده ام. 

بهتر است ابتدا با مفهوم شخصیت و چگونگی بررسی آن توسط روان شناسان شروع کنیم. طبق آنچه در ویرایش شانزدهم کتاب اتکینسون و هیلگارد آمده است به الگوهای منحصر به فرد فکری، هیجانی و رفتاری که نحوه تعامل فرد را با محیط فیزیکی، و اجتماعی اش مشخص می کند شخصیت (Personality) می گویند. حال که تعریفی از شخصیت ارائه دادیم باید به دو سوال پاسخ بدهیم:

  1. چگونه می توان لیست جامع و کاملی از ویژگی های شخصیتی انسانها به دست آورد؟
  2. چگونه می توان شخصیت افراد را ارزیابی کرد؟

تا آنجا که من میدانم یکی از راههای به دست آوردن لیستی جامع از همه ویژگی های شخصیتی، بررسی دایره لغات یک زبان است. آلپورت و آدبرت در دهه ۳۰ این کار را برای زبان انگلیسی انجام دادند. آنها تمامی کلماتی که در فرهنگ لغات انگلیسی به ویژگی های شخصیتی ارجاع داشت را گردآوری کردند. در مجموع به ۱۸۰۰۰ کلمه رسیدند. در ادامه سعی کردند کلمات مشابه را حذف کنند و در نهایت ۴۵۰۰ کلمه به دست آوردند که در برگیرنده همه ویژگی های شخصیتی است.

اما ۴۵۰۰ هنوز عدد بسیار بزرگی است. در نتیجه، محققین مختلف برآن شدند تا این لیست را با خلاصه سازی هرچه بیشتر (به روشهای گوناگون) کاهش دهند. در نهایت این کار منتج به لیست های متعددی شد. در ادامه برخی از مهمترین آنها را آورده ام:

اما پس از به دست آوردن لیستی جامع از ویژگی های شخصیتی باید به این سوال پاسخ دهیم که چگونه می توان شخصیت افراد را ارزیابی کرد؟ به عبارت دیگر، از کجا بفهمیم یک فرد کدام یک از این ویژگی های شخصیتی را دارد؟ بدین منظور روشهای متعددی وجود دارد که بررسی جزئی همه آنها از حوصله این نوشته خارج است. در لیست زیر خلاصه ای از مهمترین این روشها را آورده ام:

  • استفاده از پرسش نامه های ارزیابی شخصیت (Personality Inventories): در این حالت پرسش نامه ای با سوالات متعدد در اختیار شما قرار می گیرد. هر دسته از سوالات این پرسش نامه، سعی در سنجش یکی از ویژگی های شخصیتی شما دارند و در نهایت با جمع نمرات هر قسمت نتیجه ای در اختیارتان قرار می دهند. برخی از شناخته شده ترین انواع این پرسش نامه ها عبارتند از: آزمون MMPI، آزمون کتل و آزمون میلون
  • استفاده از روشهایی مثل Q-Sort: در این حالت از یک فرد ارزیابی کننده خواسته می شود حدود ۱۰۰ عدد کارت را که حاوی جملاتی درباره ویژگی های شخصیتی شما است مرتب و امتیاز دهی کند. خروجی این مرتب سازی لیست مهمترین ویژگی های شخصیتی شما است
  • استفاده از تست های فرافکن (Projective test): در این نوع تست ها که مبنا و اساس آنها نظریه تداعی آزاد (Free Association) فروید است یک محرک مبهم به فرد ارائه می شود و از او خواسته می شود نظرش را درباره این محرک مبهم بیان کند. فرد با بیان نظرش، احساسات و افکار نهان خود را آشکار می کند. برای مثال، در تست TAT تعدادی تصویر مبهم مثل شکل زیر به فرد نشان داده می شود و از او خواسته می شود درباره اتفاقی که در این تصاویر در حال رخ دادن است توضیح دهد. دو مورد از شناخته شده ترین تست های فرافکن تست رورشاخ (Rorschach test) و تست TAT است. از دیدگاه تئوریک می توان از هر محرک مبهمی برای این تست ها استفاده کرد

خوب در ابتدای مقاله درباره مشاهده خودم در مورد استفاده از تست های فرافکن در جلسات مصاحبه گفتم. حال که مختصری درباره این تست ها توضیح دادم میرسیم به میزان کارایی این تست ها و قابل اعتماد بودن (Reliability) و اعتبار (Validity) آنها. به عبارت دیگر، در این قسمت می خواهم به این سوال پاسخ دهم که آیا می توان با پرسیدن یک یا چند سوال مبهم از مصاحبه شونده (و نه با یک تست فرافکن استاندارد مثل تست رورشاخ یا TAT) به ویژگی های شخصیتی او پی برد؟ پاسخ به این سوال را به دو قسمت تقسیم می کنم. ابتدا بهتر است به بررسی تست های فرافکن استاندارد بپردازیم و سپس به بررسی پرسیدن یک یا چند سوال خواهیم پرداخت:

  • تا کنون صدها مطالعه برای بررسی اعتبار و قابل اعتماد بودن تست رورشاخ انجام شده است. نتایج این تست ها نشان می دهد این تست قابلیت اعتماد و اعتبار پایینی دارد و افراد سالم بسیاری که این تست را می دهند به اشتباه در دسته افراد پاتولوژیکال قرار می گیرند.  نتایج درباره تست TAT امیدوارکننده تر به نظر میرسد. تست های فرافکن بسیار دیگری هم وجود دارند اما به علت عدم وجود داده های کافی نمی توان درباره آنها به درستی اظهار نظر کرد
  • اما درباره سوالات غیر استاندارد چه می توان گفت؟ فکر می کنم با مطالعه پاراگراف بالا متوجه پاسخ این سوال شده اید. اگر بخواهیم از تست های فرافکن استفاده کنیم بهتر است از تست هایی که درباره قابلیت اعتماد و اعتبار آنها تحقیقات گسترده ای انجام شده بهره ببریم و استفاده از دو یا سه سوال غیراستاندارد اصلا روش خوبی برای سنجش ویژگی های شخصیتی افراد نیست!

خوب این بود خلاصه آنچه میخواستم درباره استفاده از تست های فرافکن بگویم. امیدوارم مورد استفاده قرار بگیرد.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

رودکی: هر چه بادا باد!

شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد

زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد

من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد

نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نخورد و نداد

باد و ابر است این جهان، افسوس!
باده پیش آر، هر چه باداباد

شاد بوده‌ست از این جهان هرگز
هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد؟

داد دیده‌ست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه تا تو بینی داد؟

فرهنگ سازمانی

آخرین چیزی که نظر ماهی را جلب می کند آب است (رالف لینتون)

به زبان، نمادها، ابزارها، زبان بدن، ارزش ها و نرم هایی (Norms) که یک گروه را از گروهی دیگر متمایز می کند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود فرهنگ (Culture) می گویند. فرهنگ مثل لنزی است که با آن دنیای اطرافمان را میبینیم. این لنز آنقدر شفاف است که گاهی وجودش را از یاد میبریم و فکر می کنیم آنچه در نظر داریم واقعیت جهان است و تنها راه نگاه به جهان راه و روش جامعه ای (گروهی)  است که عضو آن هستیم. اینجاست که فرهنگ تبدیل می شود به ابزار قضاوت سایر گروه ها و پای قوم مداری (Ethnocentrism) به میان می آید.

اما فرهنگ سازمانی چیست؟ فرهنگ سازمانی هم به زبان ساده به روشی گفته می شود که کارها را انجام میدهیم تا موفق شویم. اما چرا این فرهنگ اینقدر مهم است؟ فرهنگ یک سازمان کجاها نمایان می شود؟ یکی از فاکتورهای مهم موفقیت سازمان ها همین فرهنگ سازمانی است. این فرهنگ طبق برخی منابع در سه جا خودش را نشان می دهد:

  1. مسائل بیرونی : تبلور فرهنگ سازمانی در مسائل بیرونی را هر مشاهده کننده دقیقی می تواند در مواردی نظیر استراتژی، اهداف سازمانی، ساختار، فرآیندها و غیره ببیند
  2. مسائل درونی:  تبلور فرهنگ سازمانی در مسائل درونی را فقط افرادی که برای مدتی در آن سازمان کار کرده اند می توانند دریابند. منظور از مسائل درونی مواردی نظیر زبان مشترک و مفاهیم، هویت سازمانی و مرزبندی گروه ها، طبیعت آتوریتی در سازمان و روابط اعضای آن و چگونگی تقدیر از خدمات است
  3. مفروضات کلی و نهان: درک این مفروضات زمان بر است و گاهی غیرممکن. اما مفروضات کلی و نهان یک سازمان به طور عمیقی بر فرهنگ آن اثر می گذارند. منظور از این مفروضات مواردی نظیر رابطه انسان و طبیعت، مفهوم واقعیت و حقیقت، طبیعت انسان و سایر موارد فلسفی این چنین است

همان طور که گفتم یکی از عوامل بسیار مهم موفقیت و شکست سازمان ها فرهنگ سازمانی است. به نظرم یکی از مهمترین اجزای فرهنگ سازمانی “مفروضات کلی و نهان” مدیریت و اعضای یک سازمان است. برای مثال، اگر فرض کنید انسان ذاتا موجودی دروغگو، حیله گر و پلید است همه جای سازمان از دوربین و میکروفون استفاده می کنید که نکند خطایی از او سر بزند. در عوض اگر نگاهتان به انسان موجودی متعالی و دارای قوه تعقل و انتخاب باشد از روشهای دیگری استفاده خواهید کرد …

گاهی فرهنگ باعث می شود ادعا و عمل سازمان در تضاد باشد. این تضادها به مرور در نظر اعضا نمایان می شود و آنها را دلسرد می کند. بهتر است مدیران سازمان این تضادها را به عنوان فرصتی برای بهبود شرایط ببینند و برای رفعشان تلاش کنند.

به طور خلاصه فرهنگ پدیده عجیبی است و به راحتی ما و افکارمان را لو میدهد؛ صرفنظر از اینکه چقدر تلاش می کنیم تا به نظر مدرن و منطقی بیاییم و از روشهای “جدید و مد روز” استفاده کنیم.

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

 

دستنوشته های غلامرضا صابری تبریزی درباره علم و گاهی مسائل حاشیه ای