بایگانی دسته: کتاب

معادله استرس

اخیرا کتابی خواندم به نام The Stress Equation اثر Marcus Lagre که در سال ۲۰۲۴ چاپ شده. کتاب به بررسی استرس در شرکت های نرم افزاری می پردازد. رویکرد نویسنده به مقوله استرس در سازمان ها یک رویکرد سیستمی است (در مقابل رویکرد فرد محور). کتاب نکات جالبی دارد که برخی از آنها تجربه خود نویسنده هستند. در ادامه نکاتی که به نظرم مهم آمده اند را آورده ام.

اما، قبل از شروع بد نیست استرس را تعریف کنیم. اتکینسون و هیلگارد استرس را تجربه رویدادهایی می دانند که فرد حس می کند برای سلامت جسمی یا روانی اش خطر آفرین هستند. به این تجربه، استرس و به رویدادهایی که این تجربه را برای ما ایجاد می کنند استرسور می گویند. اما برویم سراغ کتاب.

کتاب بحثش را با یک مسئله شروع می کند: در دنیای امروز نگاه به استرس در سازمان ها بیشتر متمرکز بر فرد است و در نتیجه راه حل های این مسئله هم عموما راه حل های درمانی هستند (در مقابل راه حل های پیشگیرانه). به عبارت دیگر، ما استرس را ضعف فرد میدانیم (نه سیستم) و اجازه میدهیم فرد دچار استرس بشود و این استرس بر سلامتی اش اثر منفی بگذارد و وقتی کار از کار گذشت او را پیش تراپیست میفرستیم تا راهبردهای مقابله با استرس (Coping strategies) را به شخص یاد بدهد. این کار مثل این است که وقتی آجری به سر کارگر خورد و کار از کار گذشت یک کلاه ایمنی به او بدهیم.

در مقابل این نگاه می توانیم استرس را یک مشکل سیستمی ببینیم. از خودمان بپرسیم سیستم چه ویژگی هایی دارد که افراد را آنقدر دچار استرس می کند که به مرز فروپاشی روانی میرسند و تراپیست لازم میشوند؟ برای بررسی مشکلات سیستم نویسنده یک معادله می سازد :

استرس مساوی است با فشار ضرب در پیچیدگی تقسیم بر امنیت
استرس مساوی است با فشار ضرب در پیچیدگی تقسیم بر امنیت

به این نکته توجه داشته باشید که هدف نویسنده از ارائه معادله بالا ارائه ابزاری جهت صحبت درباره متغیرهای مختلف تاثیرگذار بر استرس در سازمان است و نه عددگذاری در آن.

در معادله بالا استرس در سازمان سه مولفه اصلی دارد:

  1. فشار (Pressure): فاکتورهای متعددی بر فشار تاثیر دارند. برخی از این فاکتورها عبارتند از:
    1. حجم کارهایی که باید انجام دهیم
    2. زمانی که برای انجام کارها داریم
    3. نحوه اولویت بندی کارها: اگر همه چیز اولویت داشته باشد احساس فشار می کنیم چون باید حجم زیادی کار را در مدت زمان مشخصی انجام دهیم
  2. پیچیدگی (Complexity): پیچیدگی کارها در سازمان دو فاکتور مهم و تعیین کننده دارد:
    1. بار شناختی (Cognitive load): به اقلام اطلاعاتی که باید برای انجام یک کار مشخص به صورت فعال به خاطر داشته باشیم بار شناختی می گویند. هر چه تعداد این اقلام بیشتر باشد بار شناختی مان بیشتر است
    2. ساختار سازمان: سازمانی را در نظر بگیرید که با روال های معمول آن نمی توان کاری را پیش بُرد یا تعداد نقش ها آنقدر در آن زیاد است که برای هر کاری باید با آدمهای زیادی جلسه داشته باشید. این ویژگی ها باعث افزایش پیچیدگی می شود
  3. امنیت (Security): امنیت عموما حاصل فرهنگ سازمان است. اینکه ما چقدر سعی در کم کردن موقعیت های سمی، افراد سمی، رقابت و کشمکش (Conflict) در سازمان داریم

به طور کلی این سه متغیر برهم اثر دارند. افزایش فشار باعث می شود موقع انجام کارها میان بُرها را انتخاب کنیم. میان بُرها خود باعث افزایش پیچیدگی می شوند و پیچیدگی مشکلات کیفیت محصول به بار می آورد. که این مشکلات خود باعث افزایش فشار می شوند. به علاوه پیچیدگی زیاد خود باعث کاهش احساس امنیت می شود.

اما آیا باید همواره به دنبال کاهش پیچیدگی و فشار باشیم؟ خیر. هر کدام از این متغیرها یک مقدار بهینه دارد. مثلا اگر فشار کاری وجود نداشته باشد حوصله مان سر می رود و دائم کار امروز را به فردا می اندازیم. به علاوه، اگر کارمان به اندازه کافی پیچیده نباشد احساس می کنیم بی ارزش است و باید خودکارسازی شود.

در نهایت هر سازمانی باید به دنبال پیدا کردن مقادیر مناسب برای هر کدام از این متغیرها باشد تا استرس را در سطحی که برای اعضای آن سازمان قابل پذیرش است نگاه دارد. مسلما مدلی که نویسنده ارائه می کند خالی از ایراد نیست و می توان انتقادات متعددی بر آن وارد کرد. اما به نظرم به عنوان ابزاری برای بررسی استرس به عنوان یک مشکل سیستمی جالب است و می توانیم موقع طراحی سازمان نیم نگاهی به آن داشته باشیم.

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

چاپ کتاب شبکه عصبی خود را بسازید

 

امروز چاپ اول کتاب “شبکه عصبی خود را بسازید: مقدمه ای بر مفاهیم، ریاضیات و ساخت شبکه های عصبی با پایتون” به بازار آمد. این اثر ترجمه Make Your Own Neural Network نوشته طارق رشید است و از نظر بنده یکی از بهترین منابع برای شروع یادگیری شبکه های عصبی برای مبتدیان به حساب می آید. کتاب پیش نیاز خاصی ندارد و حتی زبان پایتون را هم به حد کفایت به مخاطب می آموزد.

کتاب را نشر دانشگاهی کیان چاپ کرده. از آنجا که امکان چاپ رنگی وجود نداشت، انتشارات نسخه تمام رنگی و الکترونیکی کتاب را همراه نسخه چاپی به صورت رایگان از طریق پلتفرم فیدیبو در اختیار مخاطبان قرار می دهد. برای دریافت نسخه الکترونیکی تمام رنگی دستورالعمل های داخل کتاب را مطالعه کنید. می توانید نسخه چاپی و الکترونیکی را از طریق دو لینک زیر خریداری کنید:

خرید نسخه چاپی کتاب + نسخه الکترونیکی رایگان از نشر دانشگاهی کیان

خرید نسخه الکترونیکی کتاب از فیدیبو

امیدوارم مفید واقع شود.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

چاپ هشتم کتاب برنامه‌نویسی با پایتون

تصویر جلد کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳ ترجمه غلامرضا صابری تبریزی

چاپ هشتم کتاب برنامه نویسی با پایتون هم به بازار آمد. نام دقیق این اثر «برنامه نویسی با پایتون ۳» است. چاپ اول این کتاب (همون طور که در این پست) توضیح دادم سال ۱۳۹۳ به بازار ارائه شد، و «برنامه نویسی با پایتون» نام داشت. با به روز شدن نسخه اصلی کتاب، و ترجمه اون انتشارات تصمیم گرفت اسم ویرایش دوم و چاپ سوم کتاب را به «برنامه نویسی با پایتون ۳» تغییر دهد. چاپ هشتم این کتاب هم با همین نام به بازار ارائه شده است (چاپ هشتم با احتساب دو بار چاپ شدن ویرایش اول و ششمین چاپ ویرایش دوم کتاب). امیدوارم مفید واقع بشه. می تونید کتاب رو به صورت آنلاین از نشر دانشگاهی کیان سفارش بدین. به علاوه میتوانید نسخه الکترونیکی کتاب رو هم از وب سایت فیدیبو خریداری کنید.

مطالعه رایگان یک فصل از کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

چاپ هفتم کتاب برنامه‌نویسی با پایتون

تصویر جلد کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳ ترجمه غلامرضا صابری تبریزی

چاپ هفتم کتاب برنامه نویسی با پایتون هم به بازار آمد. نام دقیق این اثر «برنامه نویسی با پایتون ۳» است. چاپ اول این کتاب (همون طور که در این پست) توضیح دادم سال ۱۳۹۳ به بازار ارائه شد، و «برنامه نویسی با پایتون» نام داشت. با به روز شدن نسخه اصلی کتاب، و ترجمه اون انتشارات تصمیم گرفت اسم ویرایش دوم و چاپ سوم کتاب را به «برنامه نویسی با پایتون ۳» تغییر دهد. چاپ هفتم این کتاب هم با همین نام به بازار ارائه شده است (چاپ هفتم با احتساب دو بار چاپ شدن ویرایش اول و پنجمین چاپ ویرایش دوم کتاب). امیدوارم مفید واقع بشه. می تونید کتاب رو به صورت آنلاین از نشر دانشگاهی کیان سفارش بدین.

مطالعه رایگان یک فصل از کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

اسکرام‌نامه

در سالهای اخیر استفاده از اسکرام (Scrum) به عنوان روشی چابک (Agile) برای توسعه نرم‌افزار رواج زیادی یافته. من هم مثل بسیاری از توسعه‌دهندگان در تیمهای چابک متعددی حضور داشته‌‌ام و شاهد پیاده‌سازی‌ها و تفاسیر خوب، بد و زشت مختلفی از اسکرام بوده‌ام.

دو سال پیش از من درخواست شد وظیفه پیاده‌سازی اسکرام را در یکی از تیمهای شرکت بر عهده بگیرم. در این دو سال منابع متعددی خواندم و با چالش‌های زیادی مواجه شدم. سعی می‌کنم در این یادداشت بخشی از تجاربی که به دست آورده‌ام و منابعی که در این راه به نظرم مفید بوده‌اند را به اشتراک بگذارم. 

آغاز

همه چیز خیلی عادی شروع شد. مثل همه روزهای قبل با عنوان “توسعه‌دهنده/محقق تکنیکی” به شرکت رفتم. آن روز با مدیر پروژه‌ جلسه مختصری داشتم. ایشان از من خواستند به علت پاره‌ای از مشکلات و درخواست اعضای تیم به سراغ اسکرام برویم. به علاوه، پیشنهاد دادند کتاب Essential Scrum: A practical guide to the most popular agile process اثر Kenneth Rubin را برای آشنایی هر چه بیشتر با اسکرام بخوانم. مدتها قبل از این روز، کتاب Agile اثر Bertrand Meyer را خوانده بودم (که باید اعتراف کنم تا حدی کسالت آور، اما بسیار ارزشمند است). با پیش فرض کسالت آور بودن کتاب Rubin به مطالعه آن پرداختم. منبع بسیار خوبی بود و بر خلاف تصور من بسیار جذاب بود. این منبع دانش کافی برای آغاز پیاده سازی اسکرام را در اختیارم قرار داد. اما پیش از آغاز پیاده سازی سوالی برایم مطرح بود: چرا اعضای تیم درخواست استفاده از اسکرام را داده بودند؟

مصاحبه و مشخص شدن روند شکست کارها

برای پاسخ به این سوال که: “چرا اعضای تیم درخواست استفاده از اسکرام را داده بودند؟”؛ مصاحبه‌ای با آنها ترتیب دادم. هر چه باشد در کارشناسی ارشد مدتی را صرف یادگیری تفکر طراحی (Design Thinking) کرده بودم (برای آشنایی بیشتر با تفکر طراحی می‌توانید به این پست وبلاگ مراجعه کنید). مهمترین پیام تفکر طراحی همدلی (Empathy) و حل مشکل واقعی کاربران یک سیستم است. در این مصاحبه نکات خوبی از مشکلات تیم به دست آوردم:

  • افراد دوست داشتند تصویر کلی آنچه در حال اتفاق افتادن است را در اختیار داشته باشند
  • اعضای تیم دوست داشتند با هم تعاملات بیشتری داشته باشند (تیم‌تر باشند)
  • آنها دوست داشتند در بازه‌های زمانی مشخصی که کوتاه‌تر از چند ماه است بازخورد کارهایشان را از مشتری‌ها/ذی‌نفعان دریافت کنند
  • افراد دوست داشتند مکانیزمی در اختیار داشته باشند تا مشکلاتشان را در بازه‌های زمانی مشخص به گوش بقیه برسانند
  • و …

نتیجه مصاحبه مرا تا حدی قانع کرد که اسکرام ممکن است بتواند بعضی از این مشکلات را حل کند.

بعد از مصاحبه سراغ پیاده‌سازی اسکرام رفتم. برای آنکه مفاهیم کتاب Rubin را فراموش نکنم یک MindMap از کتاب تهیه کردم تا هر وقت با ابهامی مواجه می‌شوم به آن رجوع کنم.

برای پیاده سازی اولیه لازم بود روند شکستن پروژه و چگونگی مستندسازی نیازمندی‌ها را مشخص کنم. اسکرام استاندارد مشخصی برای مستندسازی نیازمندیها ندارد. در اکثر منابع از جمله Rubin پیشنهاد شده از User Story ها بدین منظور استفاده شود. برای اینکه با User Storyها آشنا شوم به منبع دیگری مراجعه کردم: User Stories Applied اثر Mike Cohn. نویسنده در این کتاب به خوبی نحوه استفاده از User Storyها را شرح می دهد. در ادامه ساختاری چهار سطحی برای شکستن پروژه‌ها طراحی کردم. در این ساختار هر پروژه به مجموعه‌ای اپیک (Epic) می‌شکند. هر اپیک که خود یک User Story درشت‌دانه است به مجموعه‌ای Story ریزدانه‌تر شکسته می‌شود. هر Story باید به اندازه‌ای باشد که در یک اسپرینت قابل انجام است. در ادامه، هر Story برای پیاده سازی به مجموعه‌ای Task شکسته می شود.

اما اپیک‌ها، استوری‌ها و تسکها را چگونه باید تخمین زد؟ برای یافتن پاسخ این سوال مجبور شدم دو منبع دیگر را هم بخوانم. یکی کتاب Agile Estimating and Planning اثر Mike Cohn و دیگری کتاب Return on Software اثر Steve Tockey. با خواندن این دو کتاب با اصول و روش‌های تخمین کارها به خوبی آشنا شدم. در ادامه، برای تخمین اپیک‌ها T-Shirt Size، استوری‌ها Story Points و تسک‌ها ساعت ایده آل را برگزیدم.

باید اعتراف کنم تخمین (Estimation) کارها با این واحدها عموما فرایندی دشوار و گاها مبهم است. البته این ابهام در ذات هر تخمینی نفهته است (به علت رابطه بین دانش و احتمال). اما به نظر میرسد تعریف این واحدها و به خصوص استوری پوینت گاهی به این ابهام دامن میزند. برای مثال، کوهن در سال ۲۰۰۴ در کتاب خود میگوید بهتر است هر استوری پوینت معادل یک روز کاری ایده آل باشد (پاراگراف آخر صفحه ۸۷). در ادامه کوهن در سال ۲۰۰۵ در کتاب دیگرش روز ایده آل را به کل از استوری پوینت جدا می کند و میگوید ترجیح میدهد از استوری پوینت به عنوان معیاری برای پیچیدگی کارها استفاده کند (پاراگراف اول صفحه ۷۵). در ادامه سایر نویسنده ها مثل لفینگول تعریف متفاوت تری از استوری پوینت ارائه میدهند. برخی دیگر مثل واکانتی به کل متریک های مبتنی بر استوری پوینت را زیر سوال میبرند و … 

در نهایت باید بگویم در دو منبع فوق تئوری تخمین‌ زدن به میزان خوبی تشریح شده اما استفاده از آنها در عمل به طور کلی با آنچه ممکن است بیندیشید تفاوت دارد. تقابل این تئوری‌ها و عمل مرا به یاد این جمله می‌اندازد: عمل همیشه به تئوری می‌خندد (یادم نیست این سخن از کدام فیلسوف است).

فلسفه اسکرام برای انجام کارها

پیش از ادامه شاید بد نباشد نگاه فلسفی اسکرام به چگونگی انجام کارها را کمی تشریح کنم. این بررسی، چرایی این همه جلسه و تخمین و … را روشن‌تر می‌کند. به طور کلی اسکرام فرض می‌کند توسعه نرم‌افزار فرآیندی غیر قابل پیش‌بینی است (بررسی میزان صحت این فرض از حوصله این یادداشت خارج است). این غیرقابل پیش‌بینی بودن باعث می‌شود آموزه‌های روش‌هایی مثل روش آبشاری (Waterfall model)، که سعی می‌کنند در ابتدای پروژه کارها را به صورت دقیق بشکنند و تخمینی برای آنها ارائه دهند، در توسعه نرم‌افزار بی‌فایده شود. در عوض اسکرام سعی می‌کند برای انجام کارها روشی مشابه الگوریتم گرادیان کاهشی (Gradient Descent) برگزیند (برای اطلاعات بیشتر درباره این الگوریتم می‌توانید به این کتاب رایگانی که درباره شبکه‌های عصبی ترجمه کرده‌ام مراجعه کنید).

اجازه دهید با مثالی روش اسکرام را توضیح دهم. فرض کنید بالای تپه‌ای هستید. هوا تاریک است و فقط چند متر جلوتر را می‌بینید. می‌خواهید از تپه پایین بیایید؛ چه می‌کنید؟ هدفتان مشخص است: پایین آمدن. به علاوه، به طور کلی می‌دانید برای پایین آمدن از تپه باید به سمت سراشیبی حرکت کنید. درنتیجه، به مرور با انتخاب سراشیبی‌های اطرافتان پایین می‌آیید. در طول مسیر باید توقف‌هایی هم داشته باشید و وضعیتتان را ارزیابی کنید. شاید مسیر را اشتباه آمده‌اید و مجبور شوید برگردید و تغییر مسیر دهید.

اسکرام هم دقیقا از همین روش بهره می‌برد: پروژه‌ای با چشم‌انداز (هدف) مشخص داریم؛ این چشم انداز را به مجموعه‌ای نیازمندی درشت دانه (برای مثال اپیک) تقسیم می‌کنیم. با افزایش دانشمان از پروژه و با اولویت بندی کارها طبق نیازهای مشتری این نیازمندیهای درشت دانه را به نیازمندیهای ساده تر می‌شکنیم. هر اسپرینت بخشی از این نیازمندیهای ریزدانه را انجام می‌دهیم (قدمهای کوچک در جهت سراشیبی یا رسیدن به هدف). سپس بررسی می‌کنیم آیا در جهت درستی در حال حرکت هستیم یا خیر؟ در صورت لزوم تغییر مسیر می‌دهیم (ارزیابی وضعیت). هر یک از این مراحل را می‌توان به یکی از رویدادهای اسکرام نگاشت کرد.

البته تئوری‌ها و مطالعات فراوانی پشت این روش ساده نهفته است. برای اطلاعات بیشتر در این باره می‌توانید از این پست وبلاگ شروع کنید.

توجه داشته باشید اسکرام برای هر پروژه‌ای مناسب نیست. برای اطلاعات بیشتر می‌توانید به کتاب Rubin و منابع مربوط به چهارچوب Cynefin مراجعه کنید. هرچند گاهی منابع مربوط به چهارچوب Cynefin هم آنقدر شفاف نیستند …

جلسات اسکرام و چالشهای آنها

طبق آنچه در منابع مختلف خواندم‌ اسکرام چند جلسه اصلی دارد:

  • جلسات پلنینگ (Planning): هدف این جلسات برنامه ریزی برای کارهایی است که در طول اسپرینت انجام می‌شود
  • جلسات روزانه (Daily): هر روز جلسه‌ای با عنوان Daily Standup برگزار می‌شود. در این جلسات اعضای تیم درباره کارهایی که باید در آن روز انجام شود با هم هماهنگ می‌شوند
  • جلسات بازبینی (Review): در انتهای هر اسپرینت یک جلسه بازبینی برگزار می‌شود. در این جلسات کارهای انجام شده در طول اسپرینت برای ذی‌نفعان اصطلاحا دمو می‌شود و تیم توسعه بازخوردهای مربوطه را دریافت می‌کند. به علاوه، اگر نیازی به تغییر جهت انجام کارها باشد در این جلسات بحث و گفتگویی شکل می‌گیرد
  • جلسات رترو (Retrospective): در انتهای هر اسپرینت یک جلسه رترو برگزار می‌شود. در طول این جلسه اعضای تیم به بررسی اسپرینت قبل و مشکلاتی که حین انجام کارها با آن مواجه شدند می‌پردازند و سعی می‌کنند راهکارهایی برای حل برخی از این مشکلات در اسپرینت‌های آینده بیابند. در نتیجه، جلسات رترو مکانیزمی برای اصلاح فرآیند انجام کارها در اختیار اعضای تیم قرار می‌دهد

توجه داشته باشید که اسکرام دو مکانیزم اصلاح دارد: یکی برای بهینه سازی و اصلاح خروجی کار (جلسات بازبینی) و دیگری برای بهینه‌سازی فرآیند رسیدن به هدف.

توضیحات فوق را در هر کتاب یا منبع اسکرامی میتوانید بیابید. اما چیزی که در اکثر این منابع به درستی مشخص نیست نحوه اجرای این جلسات است! برای مثال، ممکن است ایده برگزاری جلسات روزانه به نظر جذاب بیاید. اما وقتی سعی می‌کنید افراد را گرد هم آورید با مشکلات متعددی در این باب مواجه خواهید شد (به خصوص در دورکاری). در این باره هر کسی نظری دارد و نظر هیچ کس هم وحی منزل نیست. به طور کلی می توانید جلسات روزانه را به سه روش برگزار کنید:

  • همگام و حضوری: همه در یک ساعت مشخص به صورت حضوری در مکانی مشخص برای برگزاری جلسه حاضر می‌شوند
  • همگام و آنلاین: همه در یک ساعت مشخص در یک ابزار چت صوتی/تصویری برای برگزاری جلسات حاضر می‌شوند
  • ناهمگام: در این روش همه در یک ساعت مشخص برای جلسه حاضر نمی‌شوند. بلکه هر کسی در ساعت متفاوتی مطالب خویش را در یک سیستم چت می‌نویسد

برای اطلاعات بیشتر درباره روش‌های همگام و غیرهمگام می‌توانید به این مقاله مراجعه کنید.

برگزاری جلسات پلنینگ و بازبینی هم چالش‌هایی دارد (ممکن است در آینده در یک پست جداگانه به آنها بپردازم). اما، برگزاری آنها آنقدرها هم دشوار نیست. در این میان، گنگ ترین جلسه،  جلسه رترو است. هیچ یک از منابعی که خواندم به درستی به بررسی ساختار این جلسات نمی‌پردازند. به علاوه، طبق آنچه فهمیده بودم این جلسه اهمیت زیادی داشت. در نتیجه، کتاب Agile Retrospectives اثر Derby و سایرین را خواندم. با خواندن این کتاب با ساختار جلسات رترو به خوبی آشنا شدم و توانستم فرآیند آن را درک کنم.

تئوری و عمل

تا اینجا منابع بسیاری خوانده بودم و می‌توانستم با آنچه می‌دانم اسکرام را به خوبی پیاده‌سازی کنم. در نتیجه، کار را شروع کردم و شدم اسکرام مستر تیم. در پیاده سازی و اجرای فرآیند مشکل خاصی نداشتم اما با شروع کار متوجه خلاء بزرگی در دانش خود شدم که در هیچ یک از منابع (به جز کتاب Derby و سایرین درباره جلسات رترو) به آن اشاره‌ای نشده است: نحوه تعامل با افراد بدرفتار! سخت ترین و حساس ترین قسمت کار هم همین جاست.

اسکرام اولین تجربه مدیریتی من نبود اما تعریف نقش اسکرام مستر و اختیارات آن تفاوت محسوسی با نقشی مثل مدیر فنی دارد. در نتیجه، ساختار و پویایی قدرت در اسکرام بسیار متفاوت است. به علاوه، اسکرام تاکید زیادی بر تیم دارد. تیم نسبت به استرس و بدرفتاری موجودی بسیار حساس است. در نتیجه، تصمیماتی که درباره برخورد با افراد بدرفتار می‌گیرید ممکن است در اسکرام عواقب متفاوتی داشته باشد …

متاسفانه در ادبیات اسکرام راهکار خاصی برای تعامل با “افراد بدرفتار” وجود ندارد. اسکرام فرض می‌کند همه اعضای تیم مطیع هستند و کاری بر خلاف هدف تیم، و سازمان انجام نمی‌دهند. در اندک مواردی که اشاره‌ای به نحوه تعامل با افراد بدرفتار شده است هم راهکار به سیب گندیده (Bad Apple) خواندن آنها، تذکر و نهایتا اخراجشان ختم می‌شود. برای مدتی این سوالات ذهن مرا به شدت مشغول کرده بود:

  • با افراد بدرفتار چه باید کرد؟
  • آیا تنها راهکار طرد فرد از گروه و سازمان است؟ اگر چنین نیست تا چه مدت باید با افراد بدرفتار مدارا کرد؟
  • آیا چنین تصمیمی (که مسلما خارج از وظایف اسکرام مستر است اما وی هم در آن نقش دارد) اخلاقی است؟
  • پس کسانی که نمی‌توانند در چهارچوبی مثل اسکرام کار کنند چه؟

برای پاسخ این سوالات به فیلدهای مطالعاتی متعددی از جمله فلسفه اخلاق، نظریه تصمیم‌ (Decision Theory) و روان شناسی مراجعه کردم. البته از قبل هم در برخی از این زمینه‌ها مطالعات قابل توجهی داشتم. این سوالات مرا بر آن داشت به طور خاص در این منابع دنبال پاسخ باشم. برخی از کتبی که در این راستا خواندم عبارتند از کتاب Exploring Ethics اثر Steven Cahn، برخی از کتب اروین یالوم و کتاب An introduction to decision theory اثر Martin Peterson. مسلما خواندن این کتب خالی از لطف نبودند اما پاسخ خاصی هم در اختیارم قرار ندادند.

گاهی به عنوان اسکرام مستر باید تصمیماتی بگیرید که صورت آنها بی شباهت به مسئله تراموا (Trolley Problem) نیست. در این میان نظریه تصمیم هم کمک زیادی نمی‌کند زیرا عقلانیت (Rationality) یک تصمیم در موقعیتی خاص به هدفتان بستگی دارد (به این ویژگی اصطلاحا Instrumental Rationality می‌گویند). طبق تعاریف اقتصادی هدف کارکنان یک سازمان باید در راستای اهداف آن سازمان یعنی رسیدن به ماکزیمم سود (و کاهش هزینه) باشد. در نتیجه، ممکن است طبق هدف سازمان و تحلیل‌های نظریه تصمیم به نتیجه‌ای برسید که در راستای هدف سازمان عقلانی است اما اخلاقی نیست و شما را راضی نمی‌کند…

در نهایت باید بگویم (با دانش فعلی‌ام) عموما مسائل انسانی راه حل ریاضی ندارند و همان طور که در این پست به صورت مفصل شرح داده ام راه حلهای این مسائل همه را راضی نخواهد کرد.

نقاط ضعف اسکرام

اسکرام نقاط ضعف متعددی دارد. این نقاط ضعف بدین معنی نیستند که اسکرام فرآیند بدی است. هر ابزاری مزایا و معایبی دارد. در ادامه برخی از آنها را آورده‌ام:

  • این روش فرض می‌کند افراد به کار تیمی علاقه دارند (طبق مشاهدات من خیلی وقتها چنین نیست!)
  • در اسکرام فرض شده شما تیمی از افراد متخصص دارید. پیدا کردن متخصص در حال حاضر در کشورهای پیشرفته هم با چالش‌هایی رو به رو است
  • ادبیات اجایل گاها ضد و نقیض است و شواهد درستی برای ادعاهایش ندارد. این نکته را برتراند میر به بهترین شکل ممکن در نقد خود از این روش ها در کتابش بیان کرده. پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را بخوانید
  • اساسی ترین نقطه ضعف اسکرام از نظر من خود تیم است. تیم ماهیتی بسیار شکننده دارد. حتی تاکمن (Tuckman) هم در مقاله خود به این مسئله اشاراتی دارد
  • نگاه اسکرام به برنامه‌نویس‌ها در نهایت به یک دیدگاه تیلوریستی منتهی خواهد شد (به خصوص با تجمیع روشهایی مثل تفکر طراحی با اسکرام). شرح کامل این مشکل را می‌توانید در این مقاله بخوانید
  • جلسات متعدد اسکرام عموما برای افراد خسته‌کننده است (هرچند برگزاری این جلسات لازم است)
  • برای استفاده از اسکرام نیاز به آموزش نسبتا طولانی به افراد تیم وجود دارد
  • از نظر من فرض تعهد اعضای تیم به انجام کارها در موقعیت‌های زیادی قابل قبول نیست
  • روش‌های اجایل مجموعه‌ای Technical Practice دارند که اگر به درستی در کدنویسی استفاده نشوند خروجی‌های عجیب و غریبی به شما خواهند داد. یادگیری این Technical Practiceها توسط اعضای تیم زمان‌بر است
  • برای پیاده‌سازی اسکرام منبع جامعی وجود ندارد و باید اطلاعات لازم را مانند تکه‌های یک پازل از منابع مختلف و پراکنده‌ گرد هم آورید (هرچند بعضی این را نقطه قوت اسکرام می‌دانند)
  • رعایت نظم در اسکرام اهمیت بسیار زیادی دارد. بی‌نظمی یکی از اعضا می‌تواند ضربات قابل توجهی به فرآیند وارد آورد
  • اسکرام کسانی که روحیه کار تیمی ندارند را به کلی کنار میگذارد

نقض هر یک از این مفروضات شما را با مشکلات متعددی مواجه خواهد ساخت…

نتیجه‌گیری

در نهایت باید بگویم اسکرام چاره همه مشکلات نیست. اما راه حل‌های معقولی برای برخی از آنها فراهم می‌آورد. هرچند این راه حل ها هزینه‌هایی هم دارند. برای استفاده از این روش باید صبور و مشتاق به یادگیری باشید. باید بیش از هر حسی، حس همدلی با اعضای تیمتان را تقویت کنید. چون تنها راه کنار هم ماندن در روزهای سخت همین حس همدلی و همدوستی است.

در نهایت امیدوارم این یادداشت برایتان مفید باشد.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

 

 

چاپ ششم کتاب برنامه نویسی با پایتون

تصویر جلد کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳ ترجمه غلامرضا صابری تبریزی

چاپ ششم کتاب برنامه نویسی با پایتون هم به بازار آمد. نام دقیق این اثر «برنامه نویسی با پایتون ۳» است. چاپ اول این کتاب (همون طور که در این پست) توضیح دادم سال ۱۳۹۳ به بازار ارائه شد، و «برنامه نویسی با پایتون» نام داشت. با به روز شدن نسخه اصلی کتاب، و ترجمه اون انتشارات تصمیم گرفت اسم ویرایش دوم و چاپ سوم کتاب را به «برنامه نویسی با پایتون ۳» تغییر دهد. چاپ ششم این کتاب هم با همین نام به بازار ارائه شده است (چاپ ششم با احتساب دو بار چاپ شدن ویرایش اول و چهارمین چاپ ویرایش دوم کتاب). امیدوارم مفید واقع بشه. می تونید کتاب رو به صورت آنلاین از نشر دانشگاهی کیان سفارش بدین.

مطالعه رایگان یک فصل از کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

تیم های نرم افزاری و سوگیری های روانی آنها

چند وقت پیش در مدیم (Medium) مطلبی با عنوان «Software teams, and their psychological biases» نوشتم. در آن مطلب سعی کرده بودم نتایج مطالعات و مشاهداتی که طی سالها کار در صنعت نرم افزار درباره سوگیری های (Bias) روانی تیم ها با اونها مواجه شده بودم رو خلاصه کنم. از همان موقع میخواستم ترجمه فارسی این مطلب رو هم بنویسم. امروز فرصتی شد برای نوشتن این پست.

طی سالهای زیادی (حدودا ۱۰ سال) که به عنوان مهندس نرم افزار کار کردم، با تیم های زیادی برخورد داشتم. بعضی از این تیم ها از روش های اجایل (چابک)، و بعضی هم از روش های قدیمی تر مثل مدل آبشاری، RUP، و غیره برای توسعه نرم افزار استفاده می کردن. اما گاهی صرفنظر از مدل توسعه، کار تیمی خودش تبدیل به چالش میشه. عموما به خاطر اینکه رفتار افراد وقتی به صورت تیمی کار می کنند با حالت فردی متفاوته. برای مثال:

  • جلسه های بسیاری دیدم که منجر به تصمیم احمقانه ای شدن و همه (به جز یکی دو نفر) از اون تصمیم خوشحال بودن!
  • تیم های زیادی رو دیدم که تعداد زیادی از اعضای اون هیچ کاری نمی کنن، و تمام فشار کار روی تعداد محدودیه و در لایه مدیریت هم کسی عکس العملی نشون نمیده!

اما چرا؟ برای پیدا کردن جواب به منابع مختلفی مراجعه کردم و حتی چند تا دوره آنلاین گذروندم (لیست منابع رو می تونین آخر مطلب مشاهده کنید). در ادامه این مقاله سعی می کنم مطالبی که مطالعه کردم رو به طور خلاصه بیان کنم و تا حد ممکن به سوالات زیر پاسخ بدم:

  1. گروه (تیم) چیست؟
  2. چه زمانی یک گروه (تیم) شکل میگیره؟
  3. فرنودآوری کوشش (Effort Justification) چیست، و چطور بر مصاحبه های کاری تاثیر میزاره؟
  4. اثر مالکیت (Endowment effect) چیست و چگونه بر تیم تاثیر می گذارد؟
  5. آیا هوش یک تیم بیشتر از هوش یک فرد است؟
  6. گروه زدگی (Groupthink) چیست و چگونه بر تیم اثر می گذارد؟
  7. آیا گروه ها مسئولیت پذیرتر از افراد هستند؟
  8. آیا افراد وقتی عضوی از یک گروه می شوند ریسک بیشتری قبول می کنند؟
  9. آیا همه اعضای تیم تمام توان خود را برای انجام کار به صورت یکسان به کار می گیرند؟

توجه: وجود این سوگیری های روانی به معنای بد بودن کار تیمی نیست. وجود این سوگیری ها یعنی کار تیمی ظرافت ها، و ویژگی هایی دارد که ما باید به عنوان اعضای تیم از آنها آگاه باشیم و آنها را مد نظر قرار بدیم. راهکارهایی برای فیصله (برای معنای دقیق فیصله به این پست مراجعه کنید) به همه این سوگیری ها وجود دارند. شما باید بر اساس شرایط خودتان بهترین راهکار را انتخاب کنید.

برای بررسی روان شناسی گروهی (Group Psychology) کارم رو با خواندن کتاب «روان شناسی گروهی و تحلیل اگو» اثر زیگموند فروید (Sigmund Freud) آغاز کردم. در این کتاب فروید روان شناسی گروهی را به صورت زیر تعریف کرده است:

روان شناسی گروهی با انسان به عنوان عضوی از یک نژاد، ملت، حرفه، سازمان، یا عضوی از یک توده از افراد، که در قالب یک گروه در زمانی مشخص، و برای هدفی مشخص سازمان یافته اند سر و کار دارد

اما از منظر فروید چه شرط ( یا شروطی) باید برای تشکیل یک گروه برآورده شوند؟

پیش از اینکه توده ای تصادفی از افراد بتوانند گروهی (به معنای روان شناختی گروه) را تشکیل دهند شرطی باید برآورده شود. این افراد باید باهم یک نقطه مشترک داشته باشند. این نقطه مشترک، می تواند علاقه به یک شیء، یک سوگیری احساسی مشترک در موقعیتی خاص، یا موارد این چنینی باشد. این نقطه مشترک باید به گونه ای باشد که افراد علاقه مند شوند به صورت متقابل بر امری تاثیر بگذارند. هرچقدر این «همگرایی ذهنی» بیشتر باشد امکان شکل گیری یک گروه روانی، و ظهور ذهنیت گروهی بیشتر است

حال فرض کنید یک تیم نرم افزاری داریم (یک گروه). این گروه یک علاقه مشترک دارد. این علاقه مشترک، تولید یک محصول نرم افزاری و به دست آوردن پول است. چه اتفاقی می افتد؟ از نظر من یکی از اولین کارهایی که این تیم انجام می دهد وضع مجموعه ای قانون برای عضویت در تیم است. سوگیری روانی مهمی می تواند در این نقطه شکل بگیرد. عموما وقتی می خواهیم عضو تیم (گروهی) شویم با فرنودآوری کوشش (Effort Justification) مواجه خواهیم شد. در کتاب «The art of thinking clearly» رولف دوبلی (Rolf Dobelli) فرنودآوری کوشش را چنین تعریف می کند:

گروه ها از فرنودآوری کوشش برای پایبند کردن اعضای گروه استفاده می کنند – برای مثال آیین های پاگشایی. گروه های گنگستری، و انجمن های برادری برای پذیرش افراد از تست ها و کارهای وحشتناکی استفاده می کنند. تحقیقات نشان می دهند هر چقدر این «آزمون های ورودی» سخت تر باشند غرور افراد از عضویت در گروه بیشتر خواهد بود، و آنها برای عضویتشان در گروه ارزش بیشتری قائل می شوند.

به نظر من در تیم های نرم افزاری این فرنودآوری کوشش خود را در قالب مصاحبه های عجیب و غریب نشان می دهد (البته این تنها هدف مصاحبه نیست). بارها دیده، و شنیده ام «فلان شرکت سوال های مصاحبه خیلی سختی دارد»؛ اما پس از ورود به شرکت افراد داستان هایی از بی نظمی های عجیب و غریب در این شرکتها تعریف می کنند! شاید این فرنودآوری کوشش دلیل افتخار بعضی افراد به تیم هایی است که عضو آن هستند. با وجود اینکه این تیم ها تفاوت چندانی با  سایر تیم های نرم افزاری ندارند. البته به نظر من این «افتخار عضویت» به اثر دیگری به نام «اثر مالکیت» (Endowment effect) هم مربوط می شود. در نهایت از نظر من دانش هم یک توزیع پارتو (Pareto distribution) دارد. در نتیجه اکثر تیم ها از نظر توانایی و دانش فنی در یک سطح قرار دارند.

اما درباره هوش گروه چه می توان گفت؟ آیا گروه ها باهوش تر از افراد هستند؟ در این باره فروید می گوید:

هوش یک گروه بسیار کمتر از هوش فرد است. اما، استانداردهای اخلاقی یک گروه می تواند بسیار بالاتر، یا پایین تر از فرد باشد

برای درک بهتر علت کم بودن هوش گروه، یک شبکه کامپیوتری را در نظر بگیرید. سرعت ارتباط این کامپیوترها، برابر با سرعت کندترین کامپیوتر است. می توان از قیاس مشابهی برای هوش گروهی هم استفاده کرد. البته در گروه ها مسائل روان شناختی بسیار دیگری هم درگیر هستند که منجر به کم شدن هوش گروه می شوند. یکی از شناخته شده ترین آنها گروه زدگی (Groupthink) است. منابع بسیاری به بررسی گروه زده گی می پردازند. تعریف زیر مربوط به ویکی پدیا است:

گروه زدگی یک پدیده روان شناختی است. در گروه زدگی، تمایل اعضای گروه به هارمونی، و «عضوی از گروه ماندن» موجب تصمیمات غیرمنطقی و ناکارآمد می شود. انسجام گروه، یا تمایل افراد برای انسجام گروه ممکن است باعث شود افراد به هر قیمتی با تصمیمات گروه موافقت کنند

گروه زدگی خود به پدیده عام تری به نام Social Proof مربوط می شود.

اما آیا مسئولیت پذیری گروه ها بیشتر از افراد است؟ در پاسخ باید به پدیده ای به نام پخش مسئولیت (Diffusion of responsibility) مراجعه کنیم:

در گروه ها افراد از مسئولیت پذیری شانه خالی می کنند. هیچ کس مسئولیت تصمیمات غلط گروه و نتایج آن را نمی پذیرد.

یکی از مثال های بسیار خوبی که به صورت دسته اول در باره «پخش مسئولیت» با آن درگیر بودم اعضای یک تیم مانیتورینگ بود. در این تیم، همه اعضا برای گزارش دهی از یک حساب کاربری استفاده می کردند که شناسایی آنها را در قالب فرد غیرممکن می کرد. در نتیجه، این تیم می توانست در قالب یک ماهیت شکست ناپذیر و ناشناس، بارها گزارش های اشتباه بدهد و مسئولیتی درقبال آنها قبول نکند و بهبودی در عملکرد خود ندهد. برای اطلاعات بیشتر درباره این احساس شکست ناپذیری گروهی می توانید در قسمت منابع به کتاب فروید مراجعه کنید.

آیا گروه ها ریسک پذیرتر از افراد هستند؟ در پاسخ به این سوال باید به اثری به نام Risky shift مراجعه کنیم:

طی Risky shift اعضای یک گروه برسر تصمیمی که ریسکی از تر تصمیماتی است که افراد به تنهایی اتخاذ می کنند به توافق می رسند

این اثر را می توان ترکیب چند اثر دیگر مثل پخش مسئولیت هم در نظر گرفت. این اثر می تواند نتایج فاجعه باری به همراه داشته باشد.

اما آیا اعضای یک تیم همه توانایی و تلاش خود را برای رسیدن به هدف صرف می کنند؟ پاسخ کوتاه خیر است! به این ویژگی اصطلاحا «طفره رفتن اجتماعی» (Social loafing) می گویند:

در روان شناسی اجتماعی «طفره رفتن اجتماعی» پدیده ای است که طی آن فرد وقتی عضو یک گروه است تلاش کمتری برای دستیابی به هدف انجام می دهد. این پدیده یکی از دلایل پایین تر بودن بهره وری گروه ها نسبت به بهره وری ترکیبی تک تک اعضای آن ها است

در نهایت، باید بگویم سوگیری های روانی بسیاری کار تیمی را تحت تاثیر قرار می دهند. ما باید به عنوان اعضای یک تیم از این سوگیری ها آگاه باشیم و برای کمتر کردن اثر آنها تلاش کنیم. خوشبختانه روش های بسیاری برای کاهش این آثار وجود دارد. امیدوارم این مطلب مورد استفاده قرار بگیره.

منابع

  1. کتاب Group Psychology and Analysis of Ego اثر زیگموند فروید (این کتاب به فارسی ترجمه شده است)
  2. کتاب The Art of Thinking Clearly اثر رولف دوبلی (این کتاب هم به فارسی ترجمه شده است)
  3. دوره آموزشی آنلاین The science of everyday thinking سایت Edx
  4. مقاله Dilemmas in a general theory of planning اثر هورست ریتل (قبلا در باره این مقاله پست مفصلی اینجا نوشته ام)
  5. دوره آموزشی Design Thinking وب سایت IDF. درباره Design Thinking هم قبلا مطلبی اینجا نوشته ام
  6. کتاب Agile! The Good, the Hype and the Ugly اثر برتراند میر
  7. Wikipedia

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

چاپ پنجم کتاب برنامه نویسی با پایتون

چاپ پنجم کتاب برنامه نویسی با پایتون هم به بازار آمد. نام دقیق این اثر «برنامه نویسی با پایتون ۳» است. چاپ اول این کتاب (همون طور که در این پست) توضیح دادم سال ۱۳۹۳ به بازار ارائه شد، و «برنامه نویسی با پایتون» نام داشت. طی چاپ های متوالی و با به روز شدن کتاب، نام ویرایش دوم و چاپ سومش به «برنامه نویسی با پایتون ۳» تغییر کرد و چاپ پنجم این کتاب هم با همین نام به بازار ارائه شده است (چاپ پنجم با احتساب دو بار چاپ شدن ویرایش اول و سومین چاپ ویرایش دوم کتاب). امیدوارم مفید واقع بشه. برای سفارش آنلاین کتاب می توانید به وب سایت نشر دانشگاهی کیان مراجعه کنید.

مطالعه رایگان یک فصل از کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

 

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

داکر چیست؟

لوگوی داکر

مدتی است داکر (Docker) در فضای IT تبدیل به یک موضوع داغ تکنولوژیک شده است. در نتیجه، بسیاری به دنبال یادگیری و استفاده از این ابزار برآمده اند. در این پست سعی می کنم خلاصه ای از ماهیت داکر و مسائلی که این ابزار سعی در حل آنها دارد را بیاورم.

داکر متشکل از یک ابزار خط فرمان و یک سرویس (Daemon) است که:

  • رابطی یکپارچه برای نصب نرم افزارها فراهم می آورد. به عبارت دیگر، وقتی نرم افزار یا سرویسی را با داکر راه اندازی می کنید، همواره این کار را با مجموعه دستورهای یکسانی انجام می دهید
  • امکان ایزوله کردن نرم افزارهای نصب شده روی یک سیستم را فراهم می آورد، و از این رو تداخل بین نرم افزارها را کاهش می دهد
  • امکان مجازی سازی در سطح سیستم عامل را در اختیار شما قرار می دهد (در مقابل مجازی سازی با استفاده از ماشین های مجازی مثل VMWare). در نتیجه از هدررفت منابع می کاهد
  • روشی یکپارچه برای دریافت نرم افزارها فراهم می آورد (از طریق یک اندیس مرکزی). این روش یکپارچه معادل کاری است که گوگل پلی یا اپ استور برای سیستم های اندروید و آی او اس کرده اند
  • قابلیت حمل (Portability) نرم افزارها را افزایش می دهد

در ادامه هر یک از این موارد را با جزئیات بیشتر مورد بررسی قرار می دهیم.

همان طور که گفتیم یکی از مزایای داکر، فراهم آوردن رابطی یکپارچه برای نصب نرم افزارها است. داکر با استفاده از مفهومی به نام کانتینر(Container) این ویژگی را فراهم می آورد. در صنعت حمل و نقل، می توان هر کالایی را با استفاده از کانتینرها جا به جا کرد. در واقع کانتینر روشی استاندارد برای بسته بندی کالا (صرفنظر از محتوای آن) است. داکر این مفهوم را به نرم افزار تعمیم داده است. در واقع هر نرم افزار در کانتینری قرار می گیرد. راه اندازی این کانتینرها صرفنظر از نرم افزار درون آنها (که اصطلاحا به آن Image می گویند) یکسان است. به عبارت دیگر، شما از دستورات یکسانی برای راه اندازی کانتینرها استفاده می کنید. این دستورات را ابزارهای خط فرمان داکر فراهم می آورند.

علاوه بر فراهم آوردن رابطی یکپارچه برای نصب نرم افزار، داکر نرم افزارهای مختلف را از هم ایزوله می کند. به عبارت دیگر، همان طور که محتوای یک کانتینر در یک کشتی حمل بار از محتوای سایر کانتینرها جداست. نرم افزار یا Image موجود در یک کانتینر داکر به صورت کاملا ایزوله از نرم افزار موجود در سایر کانتینرهای داکر اجرا می شود. البته داکر امکاناتی برای فراهم آوردن راه های ارتباطی بین این نرم افزارها در اختیار شما قرار می دهد تا در موقع لزوم از آنها استفاده کنید. در نتیجه می توانید به راحتی کانتینرهای مختلفی که حاوی نرم افزارهای گوناگونی هستند و نیازهای متفاوتی دارند را روی سیستم خود راه اندازی و اجرا کنید.

یکی دیگر از امکانات داکر مجازی سازی در سطح سیستم عامل است. اما این عبارت به چه معناست و چه مزایایی دارد؟ در گذشته نه چندان دور، یکی از روش های ایزوله سازی نرم افزارها استفاده از ماشین های مجازی بود (البته ماشین مجازی کاربردهای دیگری هم دارند که برای ساده تر شدن درک مفاهیم از آنها صرفنظر می کنیم). در این رویکرد یک ماشین میزبان (Host) وجود دارد که سیستم عاملی مشخص دارد برای مثال لینوکس. به علاوه، روی سیستم میزبان یک نرم افزار مجازی سازی نصب می شود (مانند VMWare یا سایر ابزارهای مشابه). حال باید با استفاده از ابزار مجازی سازی ماشین های مجازی ایجاد شوند. هر ماشین مجازی باید یک سیستم عامل و در نهایت نرم افزاری که می خواهیم ایزوله شود را داشته باشد. خلاصه این موارد را می توانید در تصویر زیر مشاهده کنید:

مشکل اصلی این روش هدررفت منابع و افزونگی آن است. هر ماشین مجازی باید یک سیستم عامل جدا داشته باشد که برای اجرا به منابع نسبتا زیادی نیاز دارد. به علاوه، موارد مشترک زیادی بین ماشین های مجازی وجود دارند که باعث افزونگی می شود. داکر این مشکل را با استفاده از مجازی سازی در سطح سیستم عامل رفع می کند. در این حالت، تنها یک سیستم عامل وجود دارد که با فراهم آوردن مجموعه ای ابزارها به شما امکان می دهد چندین نرم افزار مختلف را به صورت کاملا ایزوله شده از هم اجرا کنید.

توجه: امکاناتی که داکر در اختیار کاربران قرار می دهد مدت هاست توسط هسته لینوکس (و برخی سیستم عامل های دیگر) پشتیبانی می شود. داکر فقط استفاده از این امکانات را ساده تر ساخته است.

یکی دیگر از امکانات داکر فراهم آوردن یک مخزن برای دانلود و نصب نرم افزارها است. این مخزن به آدرس https://hub.docker.com در دسترس است (هرچند به علت تحریم ها در حال حاضر این سایت به صورت مستقیم قابل استفاده نیست. اما می توانید با ابزارهای دور زدن تحریم یا اندیس های جایگزین از این امکان استفاده کنید).

در نهایت تمامی این موارد قابلیت جا به جایی نرم افزارها را بهبود می دهند. با استفاده از داکر می توانید نرم افزارهای گوناگون را در سیستم عامل های مختلف نصب و راه اندازی کنید و کانتینرهای خود را به راحتی و بدون نگرانی به اشتراک بگذارید.

در نوشتن این پست سعی شده موارد تا حد امکان بدون ذکر جزئیات فنی مطرح شوند تا مطلب برای همه مخاطبان قابل مطالعه باشد. اگر به یادگیری بیشتر در این باره علاقه دارید، پیشنهاد می کنم کتاب Docker In Action نوشته Jeff Nickoloff رو مطالعه کنید. در نهایت امیدوارم موارد مطرح شده مورد استفاده قرار بگیرد.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید

کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

سرانجام کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳ به چاپ رسید. این کتاب درواقع ویرایش دوم کتاب برنامه نویسی با پایتون است که چاپ اول آن در سال ۱۳۹۳ و چاپ دومش در سال ۱۳۹۴ روانه بازار شد و با استقبال خوبی از طرف مخاطبین عزیز مواجه شد. در این ویرایش کتاب برای تغییرات پایتون ۳ به روز رسانی شده است. به علاوه چند فصل هم به کتاب اضافه شده. در این کتاب نه تنها با نحو (Syntax) زبان پایتون آشنا می شوید بلکه می آموزید چطور مثل یک کامپیوتردان فکر کنید و با مهارت های حل مسئله و اشکال زدایی که برای برنامه نویسان تازه کار بسیار مهم هستند آشنا می شوید. به علاوه در سی دی همراه کتاب می توانید به نسخه لاتین و یک مجموعه ویدئوی آموزشی پایتون و کدهای کتاب هم دسترسی داشته باشید. امیدوارم از مطالعه کتاب لذت ببرید. می توانید یک فصل از کتاب را به صورت رایگان در آدرس زیر مطالعه کنید:

مطالعه رایگان یک فصل از کتاب برنامه نویسی با پایتون ۳

برای سفارش آنلاین کتاب می توانید به وب سایت نشر دانشگاهی کیان مراجعه کنید.

برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید