اخیرا کتابی خواندم به نام The Stress Equation اثر Marcus Lagre که در سال ۲۰۲۴ چاپ شده. کتاب به بررسی استرس در شرکت های نرم افزاری می پردازد. رویکرد نویسنده به مقوله استرس در سازمان ها یک رویکرد سیستمی است (در مقابل رویکرد فرد محور). کتاب نکات جالبی دارد که برخی از آنها تجربه خود نویسنده هستند. در ادامه نکاتی که به نظرم مهم آمده اند را آورده ام.
اما، قبل از شروع بد نیست استرس را تعریف کنیم. اتکینسون و هیلگارد استرس را تجربه رویدادهایی می دانند که فرد حس می کند برای سلامت جسمی یا روانی اش خطر آفرین هستند. به این تجربه، استرس و به رویدادهایی که این تجربه را برای ما ایجاد می کنند استرسور می گویند. اما برویم سراغ کتاب.
کتاب بحثش را با یک مسئله شروع می کند: در دنیای امروز نگاه به استرس در سازمان ها بیشتر متمرکز بر فرد است و در نتیجه راه حل های این مسئله هم عموما راه حل های درمانی هستند (در مقابل راه حل های پیشگیرانه). به عبارت دیگر، ما استرس را ضعف فرد میدانیم (نه سیستم) و اجازه میدهیم فرد دچار استرس بشود و این استرس بر سلامتی اش اثر منفی بگذارد و وقتی کار از کار گذشت او را پیش تراپیست میفرستیم تا راهبردهای مقابله با استرس (Coping strategies) را به شخص یاد بدهد. این کار مثل این است که وقتی آجری به سر کارگر خورد و کار از کار گذشت یک کلاه ایمنی به او بدهیم.
در مقابل این نگاه می توانیم استرس را یک مشکل سیستمی ببینیم. از خودمان بپرسیم سیستم چه ویژگی هایی دارد که افراد را آنقدر دچار استرس می کند که به مرز فروپاشی روانی میرسند و تراپیست لازم میشوند؟ برای بررسی مشکلات سیستم نویسنده یک معادله می سازد :
به این نکته توجه داشته باشید که هدف نویسنده از ارائه معادله بالا ارائه ابزاری جهت صحبت درباره متغیرهای مختلف تاثیرگذار بر استرس در سازمان است و نه عددگذاری در آن.
در معادله بالا استرس در سازمان سه مولفه اصلی دارد:
- فشار (Pressure): فاکتورهای متعددی بر فشار تاثیر دارند. برخی از این فاکتورها عبارتند از:
- حجم کارهایی که باید انجام دهیم
- زمانی که برای انجام کارها داریم
- نحوه اولویت بندی کارها: اگر همه چیز اولویت داشته باشد احساس فشار می کنیم چون باید حجم زیادی کار را در مدت زمان مشخصی انجام دهیم
- پیچیدگی (Complexity): پیچیدگی کارها در سازمان دو فاکتور مهم و تعیین کننده دارد:
- بار شناختی (Cognitive load): به اقلام اطلاعاتی که باید برای انجام یک کار مشخص به صورت فعال به خاطر داشته باشیم بار شناختی می گویند. هر چه تعداد این اقلام بیشتر باشد بار شناختی مان بیشتر است
- ساختار سازمان: سازمانی را در نظر بگیرید که با روال های معمول آن نمی توان کاری را پیش بُرد یا تعداد نقش ها آنقدر در آن زیاد است که برای هر کاری باید با آدمهای زیادی جلسه داشته باشید. این ویژگی ها باعث افزایش پیچیدگی می شود
- امنیت (Security): امنیت عموما حاصل فرهنگ سازمان است. اینکه ما چقدر سعی در کم کردن موقعیت های سمی، افراد سمی، رقابت و کشمکش (Conflict) در سازمان داریم
به طور کلی این سه متغیر برهم اثر دارند. افزایش فشار باعث می شود موقع انجام کارها میان بُرها را انتخاب کنیم. میان بُرها خود باعث افزایش پیچیدگی می شوند و پیچیدگی مشکلات کیفیت محصول به بار می آورد. که این مشکلات خود باعث افزایش فشار می شوند. به علاوه پیچیدگی زیاد خود باعث کاهش احساس امنیت می شود.
اما آیا باید همواره به دنبال کاهش پیچیدگی و فشار باشیم؟ خیر. هر کدام از این متغیرها یک مقدار بهینه دارد. مثلا اگر فشار کاری وجود نداشته باشد حوصله مان سر می رود و دائم کار امروز را به فردا می اندازیم. به علاوه، اگر کارمان به اندازه کافی پیچیده نباشد احساس می کنیم بی ارزش است و باید خودکارسازی شود.
در نهایت هر سازمانی باید به دنبال پیدا کردن مقادیر مناسب برای هر کدام از این متغیرها باشد تا استرس را در سطحی که برای اعضای آن سازمان قابل پذیرش است نگاه دارد. مسلما مدلی که نویسنده ارائه می کند خالی از ایراد نیست و می توان انتقادات متعددی بر آن وارد کرد. اما به نظرم به عنوان ابزاری برای بررسی استرس به عنوان یک مشکل سیستمی جالب است و می توانیم موقع طراحی سازمان نیم نگاهی به آن داشته باشیم.
برای آگاهی از پست های بعدی می توانید در کانال تلگرام وبلاگ عضو شوید.
برای عضویت در کانال وبلاگ اینجا کلیک کنید