شعری از سید مهدی موسوی

به «عین» و «شین» تو چسبیدم از در ِ زندان
که نعش سیمرغی رهسپار «قاف» کنم
به بازجوی گرامی بگو که راحت باش
نشسته ام که در این شعر، اعتراف کنم

به «قاف» می چسبی روی «قبر» گمنامم
در این دیار که بازار مرگ، سکّه شده
به «قاف» می چسبم مثل آن «قناری» که
به دست عاشق سلّاخ! تکّه تکّه شده

به «عین» آویزانم به «قاف» آویزان
ناهارشان سیمرغ است با سُسِ آدم!
تو «شینِ» «شوق ِ» رهایی ِ لعنتی هستی
«شکنجه» می شوم امّا نمی رود یادم

به هیچ جا نرسیدم به جز در ِ زندان
کجاست آخر ِ این راه های پیچاپیچ
رسیدم آخر قصّه به قلّه ی «قاف»ات
سر ِ بریده ی سیمرغ بود و دیگر هیچ…

یک دیدگاه در “شعری از سید مهدی موسوی”

  1. این شعر رو قیصر امین پور هم گفته آقای موسوی جز کلاس بودم بعد از ۱۵ سال حبس از ایران خارج شد در ایران چیزی بنام کپی رایت ندارد حتا دلنشجوها هم موسسه هابی هستن با کپی پست پایان نامه براشون می نویسند من فکر کردم شما این مورد رو هم مثل تقریبا استوری محدود کردین……من چکار کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *