چاپ کتاب برنامه نویسی با پایتون

سلام. امروز بعد از گذشت حدودا یک سال و چند ماه کار، کتاب برنامه نویسی با پایتون (که ابتدا قرار بود با نام “تفکر پایتونی – چطور مثل یک کامپیوتردان فکر کنیم” چاپ بشه) به اتمام رسید و کار برای چاپ به چاپ خانه ارسال شد.

زبان پایتون زبان بسیار ساده ای است و برنامه نویسی با اون لذت بخشه. سطح بالا بودن و ساده گی این زبان باعث می شه برنامه نویس بتونه تمرکز بیشتری بر روی ایده‏‏ ش داشته باشه و خودش رو خیلی با جزئیات ماشین درگیر نکنه و به همین دلایل برای شروع و به عنوان اولین زبان برنامه نویسی انتخاب بسیار مناسبی به شمار میاد.

هدف اصلی ما از ترجمه‏ ی این کتاب این بود که تمامی کسانی که به برنامه نویسی و خصوصا علوم کامپیوتر در ایران علاقه مند هستند و به دنبال نقطه‏ ی آغازی می گردند بتوانند از این کتاب استفاده کنند. به علاوه تاکید این کتاب بر روی مفاهیم اولیه و ارائه‏ ی تعاریف دقیق از مباحثی که ارائه می کنه و تاکیدش بر اشکال زدایی و مدل های مختلف توسعه‏ ی نرم افزار و آموزش چگونگی تفکر مثل یک کامپیوتردان (Computer scientist) به خواننده از فاکتورهایی بود که در انتخابش برای ترجمه نقش بسزایی داشتند. در ترجمه تمام سعی ما بر این بود که بتونیم مفاهیم رو هر چه واضح تر و به زبان ساده به خواننده انتقال بدیم. خودم حدودا هفت بار متن ترجمه شده‏ ی کتاب رو مطالعه کردم تا در حد توان از مشکلاتش کاسته بشه (البته کار بوسیله نمونه خوان هم چند بار خوانده شده). ویرایش کار هم به دست یکی از بهترین متخصصان این حوزه انجام شده. در کل امیدوارم تمامی علاقه مندان به کامپیوتر به خصوص دانشجویان سال اول که درس های برنامه نویسی رو می گذرانند نهایت استفاده رو از کتاب ببرند.

می توانید کتاب رو  از کتاب فروشی‏ها یا از نمایشگاه بین المللی کتاب غرفه‏ ی نشر دانشگاهی کیان یا به صورت اینترنتی از وب سایت نشر دانشگاهی کیان تهیه کنید. امیدوارم کار مورد پسند عزیزان قرار بگیره.

جا داره اینجا از تمامی کسانی که در ترجمه‏ ی این اثر کمک کردند نهایت تشکر و قدردانی رو به جا بیارم به خصوص خواهر عزیزم سرکار خانم زهرا صابری تبریزی که زحمت ویرایش کار رو به عهده گرفتند و جناب آقای رضا نیکجو که جلد این اثر رو طراحی کردند.

توجه: ترجمه و چاپ این اثر با اخذ اجازه از نویسنده اصلی آن آقای آلن بی.داونی انجام شده است.

توجه: میتوانید دو فصل اول کتاب را به صورت رایگان از آدرس زیر دانلود و مطالعه کنید:

دانلود و مطالعه رایگان دو فصل اول کتاب برنامه نویسی با پایتون

طرح جلد کتاب برنامه نویسی با پایتون ترجمه غلامرضا صابری تبریزی
طرح جلد کتاب برنامه نویسی با پایتون ترجمه غلامرضا صابری تبریزی

نقدهای عجیب

چند روز قبل در حال تماشای فیلمی به نام Knowing بودم؛ به پیشنهاد یکی از دوستان در سایت های فارسی به دنبال نقد فیلم گشتم. نقدهای متفاوتی در باب فیلم در سایت ها و وبلاگ های مختلف نوشته شده بود. اما یک نکته جالب در این نقدها نظرم را جلب کرد! نقطه مشترک بسیاری از نقد ها این بود که فیلم های غربی با موضوعی مشابه فیلم Knowing اغلب دارای قهرمان های غربی هستند و ایده های خودشان را ترویج می دهند و… .
برایم سوالی مطرح شد که چرا تهیه کنندگان و سینماگران آمریکایی و اروپایی باید قهرمان خود را یک شخص غیر آمریکایی یا غیر اروپایی در نظر بگیرند و یا عقاید دیگران را ترویج دهند؟؟ مگر دچار خود درگیری حاد هستند؟
آیا دوستانی که به نقد فیلم می پردازند این نکته را در نظر نمی گیرند؟ واقعا چرا باید عقاید دیگران را که شاید تنها برای سرگرمی در یک فیلم مطرح شده باشد این گونه به نقد کشید؟ بهتر نیست به جای این گونه انتقادات و فلسفه بافی ها درباره مطالبی که در مورد آن اگاهی نداریم به اصلاح خودمان بپردازیم؟ بهتر نیست به جای منتظر ماندن برای اینکه شاید روزی فیلم سازان غربی برای تفکرات ما هم فیلمی بسازند اگر واقعا ایده ای داریم خودمان آن را ابراز کنیم؟
امیدوارم پیش از باز کردن دهان و بازگوکردن ایده هایمان یا تایپ و ارسال تراوشات ذهنی مان در اینترنت در مورد هرچیزی کمی فکر کنیم و هر حرفی را کورکورانه تکرار نکنیم…

شعری از سید مهدی موسوی

به «عین» و «شین» تو چسبیدم از در ِ زندان
که نعش سیمرغی رهسپار «قاف» کنم
به بازجوی گرامی بگو که راحت باش
نشسته ام که در این شعر، اعتراف کنم

به «قاف» می چسبی روی «قبر» گمنامم
در این دیار که بازار مرگ، سکّه شده
به «قاف» می چسبم مثل آن «قناری» که
به دست عاشق سلّاخ! تکّه تکّه شده

به «عین» آویزانم به «قاف» آویزان
ناهارشان سیمرغ است با سُسِ آدم!
تو «شینِ» «شوق ِ» رهایی ِ لعنتی هستی
«شکنجه» می شوم امّا نمی رود یادم

به هیچ جا نرسیدم به جز در ِ زندان
کجاست آخر ِ این راه های پیچاپیچ
رسیدم آخر قصّه به قلّه ی «قاف»ات
سر ِ بریده ی سیمرغ بود و دیگر هیچ…

حافظ

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

ف.ی.ل.ت.ر شدن سایت لغت نامه دهخدا

متاسفانه مدتی است(منظور از مدتی مدتها است) که وب سایت لغت نامه دهخدا به آدرس http://www.loghatnaameh.org به دلیل نامعلومی بوسیله سیستم ف.ی.ل.ت.ر.ی.ن.گ مسدود شده و هنوز هم مسدود است. این وب سایت که به نظر من هیچ مشکل خاصی نداره (چون نه تبلیغات بدی در خودش داره و نه …) واقعا بی دلیل مسدود شده و دوستان عزیزمون در بخش های مربوطه هم هیچ عکس العمل خاصی درباره باز کردن آدرس این وب سایت نشون نمی دن. من واقعا نمی دونم یک لغت نامه چه مخاطره و مشکلی می تونه ایجاد کنه؟ چرا فارسی زبانان نباید بتوانند به محتوای یکی از تنها لغت نامه های آنلاین زبان مادریشون دسترسی داشته باشند؟ واقعا چرا؟؟

فقط می تونم برای کسانی که این وب سایت ارزشمند رو مسدود کردند اظهار تاسف کنم و آرزو کنم که به این اشتباهشون پی ببرند و هرچه سریعتر این وب سایت خوب رو از حالت انسداد خارج کنند.

اخلاق و کنترل

چند وقتی است که به نوشتن تفاوت میان اخلاق و کنترل می اندیشم! و اینکه کدام بهتر است و چرا. بهترین تعریفی که از کنترل دیدم را در کتابی درباره یوگا (Yoga) خواندم؛ کتابی عجیب که شاید خواندن ادامه آن مدتها زمان بخواهد!!!

 کنترل (Control) که در زبان سانسکریت به آن Yama گفته می شود به معنای زیر نظر قراردادن و نظارت و جهت دادن است. مفعول این نظارت و جهت دادن می تواند یک فکر یا ایده باشد؛ می تواند عوامل مداخله کننده در یک آزمایش باشد یا هر چیز قابل کنترل دیگری. اما مهمترین ویژگی آن این است که کنترل به صورت آگاهانه بوسیله  فاعل (شخص یا اشخاص) انجام می گیرد و هدف خاصی را دنبال می کند.

اخلاق (Morality) نیز نوعی کنترل است زیرا نوعی باز دارنده به شمار می رود اما فرد با اخلاق همواره از دلیل هنجارهای اخلاقی (باید ها و نباید ها) آگاه نیست. بسیاری تمام عمر اصول اخلاقی خاصی را رعایت می کنند بدون آنکه بدانند چرا!!

در زبان سانسکریت کلمه دیگری نیز وجود دارد به نام نییاما (Niyama) بخش اول این کلمه (Ni) به معنای تمامی جهات است (بالا،پایین،چپ و راست) و قسمت دوم به معنای کنترل. در کل کلمه به معنای اعمال نظارت و کنترل در همه جهات است و منظور از این همه جهات رفتار، گفتار، فکر و… است.

اما کدام یک بهتر است Niyama یا Morality؟

به نظر من با تفاسیر فوق نوعی اخلاق با آگاهی از دلیل هنجارهای آن بهترین گزینه به شمار می رود!

فکر می کنم این هنجارهای اخلاقی بی دلیل که فرد را مجبور به رعایت مجموعه ای اصول بدون آگاهی از چرایی آن می کنند مهمترین علت بی اخلاقی است. امیدوارم روزی اخلاق دلیل داشته باشد و بی اخلاقی به دلیل آنکه همه از خوب بودن با اخلاقی آگاهند از میان برود. امیدوارم روزی اخلاق ارزش شود نه ملاکی برای فخر فروشی و تظاهر!

 Niyamaیی باشید!!!

حافظ

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آب زندگیم در نظر نمی‌آید
قد بلند تو را تا به بر نمی‌گیرم
درخت کام و مرادم به بر نمی‌آید
مگر به روی دلارای یار ما ور نی
به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید
مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید
وز آن غریب بلاکش خبر نمی‌آید
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید
بسم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید
ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس
کنون ز حلقه زلفت به در نمی‌آید

سیستم مختصات دکارتی از کجا آمده؟

امروز داشتم به یک کتاب ریاضیات نگاهی می انداختم. دقیق تر بگم به یک کتاب درباره حسابان پیش؛ همین طور که جلو می رفتم با عنوان “Cartesian Coordinates” روبرو شدم! شروع کردم به خوندن متن زیر عنوان که تاریخچه مختصری بود درباره نحوه پدید آمدن سیستم مختصات دکارتی:

روزی دکارت در بستر بیماری مشغول استراحت بود و داشت سقف اتاقش و مگسی که بالای سرش مدام پرواز می کرد رو تماشا می کرد. برای اینکه بتونه رد مگس(موقعیت) و الگوی حرکتش رو دنبال کنه سقف اتاق رو صفحه ای در نظر گرفت و اون رو به چهار قسمت تقسیم کرد و نقطه تلاقی خطوط رو مبدا نامید!

به این ترتیب یک مگس توانست الهام بخش یکی از کاربردی ترین مباحث ریاضیات شود!

پاسخ سوال دوستان

دوست عزیزی به نام تارا (tara) چند سوال پرسیده بودند که در این پست سعی کرده ام به آنها پاسخ دهم.

ابتدا جا داره که از ایشان بابت تعاریفشون سپاسگزاری کنم. امیدوارم همیشه بتوانم ترجمه ها و کتب خوبی ارائه بدم تا دوستان بتوانند از اون ها نهایت استفاده را ببرند.

اما پاسخ به سوالات:

۱- چرا کتاب پایتون رو به همراه یکی از دوستانم ترجمه کردم؟ مگر یک کتاب ۲۰۰ صفحه ای از نظر ترجمه سنگینه که باید دو نفر بر روی اون کار کنند؟

پاسخ:  باید عرض کنم که خیر از نظر ترجمه ۲۰۰ صفحه متن طویلی به حساب نمی آید. هدف من از این کار بیشتر کسب تجربه در زمینه ترجمه تیمی متون تخصصی بود. چون می خواستم بررسی کنم آیا ترجمه کتبی با حجم مثلا ۱۰۰۰ صفحه به صورت تیمی ممکن است یا خیر و اگر ممکن باشد کیفیت کار نهایی به چه صورتی خواهد بود.

۲-  آیا ترجمه تیمی باعث نمی شه کیفیت کار پایین بیاد؟

پاسخ: خیر، بنده، تیم نمونه خوانی و تیم ویراستاری بارها و بارها کتاب رو مطالعه می کنیم تا از بالا بودن کیفیت اون اطمینان حاصل کنیم. به علاوه من خودم تا به حال حداقل ۶ بار کتاب رو از ابتدا تا انتها خواندم تا مطمئن بشم کتاب از کیفیت لازم برخوارداره و یکی از دلایل تاخیر در چاپ کتاب هم همینه. چون تا متن مربوطه از کیفیت لازم برخوردار نباشه به نظر من چاپ اون فایده ای نداره. پس از این نظر بهتون اطمینان می دهم.

۳- کتاب کی چاپ می شه؟

انشالله در چند ماه آینده کتاب در اختیارتون قرار خواهد گرفت.

شعری زیبا از ادگار آلن پو

Take this kiss upon the brow!
And, in parting from you now,
Thus much let me avow-
You are not wrong, who deem
That my days have been a dream;
Yet if hope has flown away
In a night, or in a day,
In a vision, or in none,
Is it therefore the less gone?
All that we see or seem
Is but a dream within a dream.

I stand amid the roar
Of a surf-tormented shore,
And I hold within my hand
Grains of the golden sand-
How few! yet how they creep
Through my fingers to the deep,
While I weep- while I weep!
O God! can I not grasp
Them with a tighter clasp?
O God! can I not save
One from the pitiless wave?
Is all that we see or seem
But a dream within a dream